ز گهواره تا گور دانش بجوی

, , 2 Comments

نسخه پی دی اف

 

سمندر مشکی باف

 

یادش به خیر آن روزها که سال تحصیلی به پایان می‎رسید، اگر تجدیدی نداشتیم، می‎دانستیم ایّام تابستان را به خوبی و خوشی می‌گذرانیم و از تعطیلات لذّت می‎بریم و نزدیکی‎های سال تحصیلی جدید که می‏رسید، شادمان به مدرسه مراجعه می‎کردیم، ثبت نام می‎شدیم و با خوشی و خوشحالی دفتر و کتاب و قلم و مداد تهیّه می‎کردیم و اوّل مهرماه هم راهی مدرسه می‎شدیم و معلّم‎ها لبخند بر لب، چنته را باز می‏کردند و معلومات خودشان را که جز در زمینهء علم و دانش نبود، بی دریغ در اختیارمان می‏گذاشتند.  اگرچه گاهی از زیر بار درس خواندن در می‏رفتیم، امّا به محیط مدرسه و دیدن هم‎کلاسی‎ها و معلّم و ناظم و مدیر عشق می‎ورزیدیم.

امّا، این روزها که سال تحصیلی به پایان رسیده، اوّلین دغدغهء خاطر پدر و مادرها این است که برای ثبت نام فرزندان مراجعه کنند و با آن که وزارت مربوطه مؤکّداً اعلام می‎کند هیچگونه شهریه‎ای دریافت نشود و اگر بشود متخلّفین را به سزای اعمالشان خواهد رساند، امّا هم مدیران مدارس می‎دانند این سخن محلّی از اعراب ندارد، هم والدین واقفند که حرفشان به جایی نخواهد رسید و بالاخره باید وجه مطالبه شده را بپردازند.  تهیّه کتاب و ملزومات خودش قصّهء دیگری دارد.

امّا، این دغدغه در مقابل آنچه که والدین بهائی باید تحمّل کنند چندان اهمّیتی ندارد.  وقتی برای ثبت نام فرزندان، در هر سنّ و سالی و در هر مقطع تحصیلی که باشند، به مدرسه مراجعه می‎کنند، گویی مدیر تغییر منصب می‎دهد و سمَت بازجو پیدا می‎کند؛ از اصل و نسب می‎پرسد و از دین و آئین و اعتقاد مذهبی و سپس اعتقاد را زیر سؤال می‏برد و مدّتی در این زمینه بحث و جدل می‎کند و آخر کار معذور بودن خود از ثبت نام را مطرح می‎کند و پدر یا مادر را به اداره آموزش و پرورش منطقه حواله می‎دهد.  در آموزش و پرورش منطقه دو نوع برخورد وجود دارد: یکی آن که می‎گویند ما به مدیران بخشنامه کرده‎ایم که فقط از دین محصّل بپرسند امّا به بقیه امور کاری نداشته باشند و ثبت نام انجام شود؛ حالا که ثبت نام نمی‎کند، شما را به مدرسهء دیگری معرفی می‎کنیم.  برخورد دیگر همان است که مدیر مدرسه داشت.  حالا، این پدر یا مادر چقدر باید بالا و پایین برود و از این اطاق به آن اطاق فرستاده شود، بماند.

تصوّر نفرمایید که وقتی ثبت نام انجام شد، دیگر کارها تمام است.  ابداً.  از پدر و مادر تعهّد می‎گیرند که مبادا فرزندت در مدرسه تبلیغ کند یا از “بهائی” نامی به میان آورد.  جواب سؤال را هم ندهد و اصلاً کاری به این کارها نداشته باشد.

سال قبل از آن هم اگرچه همین روال وجود داشت، امّا به هر ترتیب بود محصّل با هم‎کلاسان و معلّمان کنار آمده بود و مشکل حلّ شده بود.  امّا، مدرسه که شروع می‎شود، دوباره این دغدغه وجود دارد که معلّم تربیتی سر کلاس دربارهء شاگردان بهائی چه خواهد گفت؛ بقیه شاگردان را چگونه از معاشرت با آنها بر حذر خواهد داشت؛ آیا این یکی با تحقیر و توهین شروع خواهد کرد و غیره.

مرا به خاطر آمد که وقتی اینشتین در آلمان درس می‏خواند، معلّم مسیحی سر کلاس اشارتی به او کرد و به بقیه بچه‎ها گفت: همین یهودی‎ها بودند که مسیح ما را به صلیب کشیدند!  بچه‎ها سر برگرداندند و با نفرت به اینشتین نگاه کردند و تا مدّتی با او هم‎کلام نمی‏شدند؛ نگاه‎ها سنگین بود و کنایه‎ها بی‎شمار.

حال، هم کودک بهائی همین رفتار را باید تحمّل کند و به کلام شاعر شک کند که: چنین گفت پیامبر راستگوی   زگهواره تا گور دانش بجوی. کدام یک از شما می‎توانید با دغدغهء خاطر درس بخوانید، یا مطالعه کنید، یا مطلبی بیندوزید و به تحقیق و تتبّع بپردازید؟  کدامین از شما تحمّل آن را دارید برای فراگیری درسی که پیامبر خدای توصیه فرموده، اینهمه ناملایمات را تحمّل کنید؟  مگر کودک دبستانی، یا حتّی آن که دوران سه سالهء راهنمایی را طیّ می‎کند، چقدر طاقت و تحمّل دارد که اینگونه سخنان را بر خود هموار سازد؟  هنگامی که به منزل می‎رود، دریچه قلبش را که مملو از درد و رنج شده از برای مادر می‎گشاید و به سنگ صبورش می‎گوید که چه شده و چگونه با او برخورد شده است. 

اینها به جای خود؛ وقتی معلّم حرف نامربوطی می‎زند و کودک در مقام دفاع برمی‎آید، جای او دیگر در کلاس نیست.  یادم می‎آید وقتی ما را به دفتر مدرسه احضار می‎کردند، پشتمان می‏لرزید که چه خبر شده که ناظم یا مدیر ما را خواسته‎اند.  حال، مجسّم فرمایید محصّلی را که به علّت بیان حقیقت روانهء دفتر مدرسه شده و باید به عتاب و خطاب مدیر یا ناظم گوش دهد و جالب آن که گاهی این واکنش در حضور کلّیه معلّمین که زنگ تفریح در دفتر مدرسه جمع شده‎اند، واقع می‏شود.

اینها همه مربوط به مدارس عادّی است.  دوره‎هایی ایجاد شده که خاصّ افراد استثنایی و باهوش است.  بسیاری از فرزندان بهائیان هم در امتحان ورودی شرکت می‎کنند، امّا فقط به علّت بهائی بودن از ثبت نام در  اینگونه مدارس محروم می‎گردند.  فراموش نمی‎کنم که دخترم در امتحان ورودی شرکت کرد، امّا مدیر مدرسه عمداً نزدیک محل نشستن او ایستاد و به یکی از معلّمان گفت برگهء فلانی را که تصحیح نمی‎کنیم؛ بهائی است.  دخترم که آن زمان سال اوّل یا دوم راهنمایی بود، چنان وا رفت که دیگر نفهمید چه جوابی به سؤالات می‎دهد.  شاید عبارت را باید برای بهائیان تغییر داد و گفت: ز گهواره تا گور، حتّی بعد از رفتن در گور، بلا و درد رنج بجوی.

شاید این کلام حق گویای مطلب باشد که به صدر حکومت عثمانی فرمود: جمعی … اطفال صغیر … چه تقصیر نموده‎اند که محلّ سیاط قهر و غضب شده‎اند.  در هیچ مذهب و ملّتی اطفال مقصّر نبوده‎اند.  قلم حکم الهی از ایشان مرتفع شده.

 

 

 

 

2 Responses

  1. tooba

    2009/07/06 05:58

    thank you for this informative and well-written piece. i went to school in iran during the time of the shah. we were always under pressure by bigoted teachers, even then. now, everything jast gotten worst. it is heartbreaking to think of little kids being persecuted at school. so inhumane.

    پاسخ
  2. لارا

    2009/10/16 00:03

    ما که 16 سال درس خواندیم. در همه 12 سال دبستان تا دبیرستان کسی نپرسید دین تو چیه. مذهبت چیه. فقط در کنکور آن هم به خاطر اینکه سوالات درس بینش مطابق دین داوطلب باشد در برگه ثبت نام پرسیده شده بود. فکر میکنم این مطلب دروغ و بزرگنمایی بود.

    پاسخ

Leave a Reply