محمد ارسی
[email protected]
دفاع از حقوق بهائیان، بخشی از موضوع تأسیس آزادی و دمکراسی است
خبر محکومیت ۷ نفر از گردانندگان جامعه بهایی، به ۲۰ سال حبس و زندان عقیدتی، تردیدی باقی نمیگذارد که محمود احمدی نژاد و فرقۀ منتظرالظهورش، در تصفیه حساب خشونت آمیز و بیرحمانه، با بهائیان ایرانی، گامی به پس نگذاشتهاند و مصباحیّه و حجتیّه، بیاعتناء به همهی موازین انسانی و ارزشهای بین المللی، مصّمماند که جادهی جهل و جنایت را تا به انتهای خونین آن طی کنند.
گو این که، اعضاء جامعه بهایی، بزرگترین گروه بازندهی انقلاب اسلامی از همان آغاز برقراری استبداد ملایی بودهاند، اما روی کار آمدن محمود احمدی نژاد، بر شدت و وسعت آن سرکوب گریها افزوده و این مردم صلح جو ، ایراندوست و مترقی را بیشتر از پیش از حق و حقوقِ انسانی و شهروندی خویش، محروم کرده است.
اما نکته بسیار مهم در موج جدید بهایی آزاری، هم ــ زمانی این سرکوب گریهاست با سرکوب خشنِ جنبش سبز مردم ایران.
جالب تر این که، عوامل رژیم فقاهتی، فعالان حرکت دمکراتیک و مدنیِ مردم ایران را به سبک شیخ الشریفهها و حکام مستبد عصر قاجاری، بابی و بهایی میخوانند. شیخ مستبد، فضل الله نوری، دیروز مشروطه خواهان ایران را بابی مسلک و خارج ازدین میخواند، نشریه معلوم الحال کیهان تهران هم که سردبیر آن نمایندهی تام الاختیارِ آقای خامنه یی است، امروز، حجت الاسلام محسن کدیور را به دلیل آزاد اندیشی، بهایی مینامد. یا عطا الله مهاجرانی را که سالها وزیر ارشاد دولت جمهوری اسلامی بوده، تازه بهایی شده میخواند. عجیب تر از همه این که، خانم شیرین عبادی را هم میگوید، بهایی شده و برای جامعه بهایی وابسته به اسرائیل کارمی کند.
البته از یاد نبریم که این تهمتزنیها، بگیر و ببندها، حبس و شکنجهها یا کشت و کشتارها که در سرزمینی به گسترهی ایران انجام میگیرد، از حقیقتِ بس مهمی پرده برمی دارد. یعنی روشن میسازد که ما ایرانیان از هر حزب و فرقه و محفلی باشیم، به هر دین و آئینی معتقد باشیم، سرنوشت ما همه به هم پیوند خورده، یعنی ظلم و جور و استبداد ملایی ما را به تودهی ملت ستمدیدهای تبدیل کرده که اکثریت عظیم آن از مشکل واحدی به نام استبداد فقهای ارتجاعی در رنجاند.
پیوند مسئله جامعه بهایی با موضوع سکولاریزم و پلورالیسم فرهنگی
بنابراین در دفاع از حقوق انسانی و ملی بهاییها، به بهایی بودن نیازی نیست. یعنی لازم نیست که ما ضرورتاً بهایی باشیم یا گرایش خاصی به بهائیت داشته باشیم تا ستمی را که در حق آنها اعمال میشود محکوم کنیم. انسان بودن، ایرانی بودن، به دموکراسی معتقد بودن و اندکی وجدانِ انسانی داشتن، کافیست که ما را به دفاع ازین مردمِ مسالمت جویِ مترقی، متعهد سازد. نکتهی بسیار تحسین انگیز در مورد بهائیان ایران این است که، به رغم فشار و خشونتی که علیه آنها اعمال میشود، نه از اعتقادات دینی خویش دست میکشند و نه از جادۀ مسالمت جویی و صلحطلبی خود منحرف میگردند. همیشه صبور و مقاوم و امیدوارند.
بنابراین، قبل از هر چیزی ما انسان هستیم. انسان بودن ما بر ایرانی، آمریکایی یا اروپایی بودن ما مقدم است. بر شیعه، سنّی، مسیحی یا بهایی… بودن ما مقدّم است.
لذا به حکم عدالت خواهی و وجدان انسانی که در خمیرمایه وجود آدمی است، درد و رنج همنوعان خود را باید درک کنیم و در رفع این ظلمی که بیشرمانه اعمال میشود، ثباتِ قدم داشته باشیم.
دیگر اینکه، موضوع دفاع از جامعه بهایی و برطرف کردن هرگونه تبعیض دینی، مدنی و سیاسی… در مورد بهائیان و پیروان سایر مذاهب و ادیان… بخش اساسی از مسئلهی وحدت ملی و میهنیِ ماست. ما همه در ایرانی بودن با هم برابریم. هیچکس به سبب پیروی از دین و آئین و مذهب خاصی از حقی محروم یا صاحبِ حق ویژه یی نباید بشود…
شیخ محمد یزدی، از سران رژیم فقاهتی، زمانی که رئیس دستگاه قضایی در جمهوری اسلامی ایران بود. در ۱۴ ماه می۱۹۹۶، چنین میگوید: “هر چند اقلیتهای مذهبی در ایران از تمام آزادیها و حقوق برخوردار هستند ولی بهائیگری دین نیست، بلکه یک حلقه سازمان داده شدهی جاسوسی است.”
واقعــاً، در عین گریه آور بودن خنـده آور است. چند صد هــزار بهایی ایرانی را از هرگونه حق و حقوق انسانی در سرزمین مــادری شان، ایران، محروم میکنیم و بعـد، شعار ایران از آنِ همهی ایرانیان میدهیم و از آنها، همبستگـیِ ملی ــ میهنی درخواست میکنیم!
و باز، هزاران درود و آفرین بر این مردمِ ستمدیده یی که با وجود این همه ظلم و جوری که در حق آنها روا میشود، در ایرانی بودن خود نیز چنین پایدار ماندهاند و در هر جای جهان که مقیم باشند، نام ایران از زبانشان نمیافتد.
نهایت اینکه، مسئله بهائیان ایران و برداشتن بارِ این ستم سنگین عقیدتی از روی آنها، بخشی اساسی از موضوع مهم برقراری پلورالیسمِ مذهبی ــ فرهنگی، مدارای فکری، و ایجادِ دموکراسی حقیقی بر پایهی یک سکولاریسم انسانی است.
زیرا، سنگ بنای مردم سالاری، همان مدارای مذهبی و کثرت گرایی دینی و فرهنگی است که روشنفکران ما به ویژه در جریانِ مبارزاتِ ضد سلطنتی توجهی به آن نداشتند.
اگر در اروپا و آمریکا دموکراسیهای پایداری را در برابر خود میبینیم که از انواع بحرانهای جهانی سربلند بیرون میآیند، به این سبب است که با جدایی دین از دولت، رفع تبعیضات دینی و فرهنگی، و گستراندن مدارای فکری میان انواع مذاهب و ادیان، کارکرد مفید و سالم نظامهای دمکراتیک ممکن شده است.
اگر در هندِ بالای یک میلیارد نفری هم افزون بر نیم قرن است که دمکراسی و آزادی دوام آورده و به چنین رشد و شکوفایی تحسین برانگیزی رسیده از دولتِ سر پلورالیسم دینی و مدارای عمیق مذهبی است که همزیستیِ دمکراتیک صدها میلیون هندی را از هزاران فرقه و مذهب و قوم وکاستِ مختلفِ موجود، ممکن ساخته است.
لذا، موضوع دفاع از جامعهی بهایی، در برابر ستمگریهای نظام فقاهتی، امری جدای از تلاش و کوشش برای تأسیس آزادی و دموکراسی در ایران نیست.
اگر آزادی حقیقی میخواهیم، اگر در پیِ وحدت ملی و رشد و تعالی جمعی هستیم، یا خواهانِ برقراری نظمی دمکراتیک و مترقی، بر مبنای سکولاریزمی انسانی، با ارزشهای شناخته شده جهانی میباشیم، باید در دفاع ازحقوق بهائیان میهن مان، سنگ تمام بگذاریم.
باید همبستگی مان را در برابر مستبدین ظالم حاکم، به جهانیان نشان بدهیم و بگوئیم که هرگونه ستمی به هر فرد و فرقه و گروهی، ظلمِ به همه ما تلقی میشود.
شیکاگو ــ شهریور ۱۳۸۹
http://www.iran-emrooz.net/index.php?/politic/more/23918/ منبع
Leave a Reply