معرفی مقاله ای از کوروش برادری
از جمله تبلیغات منفی که از دیر باز علیه بهائیان معمول گردیده، وارد کردن دو اتهام کلی وطن فروشی و عدم پذیرش مسئولیت اجتماعی است. دو اتهامی که می توان آنها را دو روی یک سکه به شمار آورد. گروهی از بهائی ستیزان به ویژه برای تحت تاثیر قرار دادن لایههای متجددتر جامعه تلاش نمودند تا بهائیان را عناصری منفعل جلوه دهند که حتی اگر به جاسوسی و فعالیت علیه منافع ملی مشغول نباشند باز با خاموش نشستن و بی تفاوتی آب به آسیاب دشمنان می ریزند و هممیهنان خود را تنها می گذارند. این افراد به ویژه تلاش داشتند تا اصرار بهائیان به دوری گزیدن از فعالیتهای سیاسی را نشانه این انفعال به شمار آوردند. ایرانپرسواچ چندی پیش با انتشار مطلبی با عنوان «بهائیان و اندیشه پرهیز از امور سیاسی» که شامل مقالهای از پژوهشگر ارزنده بهائی، دکتر علیمراد داوودی بود نگاه یکی از بهائیان سرشناس به آموزه «عدم مداخله در امور سیاسی» را در دسترس خوانندگان قرار داد تا فرصت آشنایی با معنا، مفهوم و مصداق این آموزه در رابطه با مسئولیت اجتماعی و تفسیر عمومی بهائیان از آن فراهم آید. ولی آنچه در ادامه میآید نوشتاری است به قلم یکی از غیربهائیان در مورد اندیشه و آموزههای عبدالبهاء به ویژه در رابطه با مسئله ترقی در ایران که چندی پیش در وبلاگی منتشر شده است. عبدالبهاء که نزد بهائیان با القابی متعدد و متفاوت شناخته میشود فرزند بزرگ بهاالله و جانشین ایشان بود. او از اولین آثار خود که در زمان حیات پدر گرانقدرش به نگارش درآورد مسئله «ایران» را مورد توجه خاص قرار داد و از نخستین نوشتههایش چون «رساله مدنیه» که در دوران ناصرالدین شاه نگاشته شده است تا واپسین روزهای زندگی آن را فراموش ننمود؛ هر چند که سالها سانسور و تبلیغات منفی خاطره او و نقادیهایش را زدوده و به دیگران منسوب کرده است. این مقاله نخستین بار در وبلاگ «راه آزادی بازشد، بشتابید» منتشر شده است.
|
عبدالبهاء از سرسلسله بنیانگذاران نواندیشی دینی در ایران
«دين بايد سبب محبّت و الفت بين بشر باشد اگر دين سبب نزاع و جدال شود بی دينی بهتر است» عبدالبهاء
تحقیق از: کوروش برادری
عباس افندی (عباسعلی نوری ملقب به عبدالبهاء) در تاریخ اندیشه معاصر ایران، یعنی از عصر مشروطیت تاکنون، نامی است که مهجور مانده، و در آثاری که در باب سیر فرگشت اندیشه در دو سده اخیر نگاشته شده است، فصل او و نقش او در منحنی تحولات فکری این سامان در محاق مانده است. میدانیم که عباس افندی فرزند بزرگ بهاالله بنیانگزار دیانت بهایی است—در ادبیات بهایی است که پدرش، بهاءالله، نوزده سال پیش از وفات، آنچنانکه در کتاب اقدس و نیز در کتاب عهدی اشاره رفته است، وی را به مقام جانشین، مبیّن و مفسر دیانت بهائی برگزیده. از این جهت، از بابت همذات پنداری آثار و اندیشه او با دیانت بهایی، یکی از دلایل در محاق ماندن نام وی را میتوان در خط سیر تحول اندیشه در دوران معاصر ناشی از همین جایگاه او در دیانت بهایی، و به زعمی، ناشی از ضدیت با دیانت بهایی دانست. اما آن چه که در ذیل به رشته تحریر درمیآید، در باب انسانی به نام عباس افندی است. انسانی که افکاری بدیع در ذهن داشت و نگاهی گذرا به آثار برجای مانده او ذهنی را به نمایش میگذارد که برخلاف زمانه و همعصران خویش، نقاد و واکاو است.
باری، این جستار بر بنیان تفکیک شخص حقوقی از شخص حقیقی سامان یافته است و بر سر آن است که نشان دهد عباس افندی در تدارک چه نظام اندیشهای بوده است و چه تمهیدات نظری را در نظر گرفته است تا بتواند دین خود را به روند تحولات بنیادین جامعه ایرانی ادا کند. این تفکیک از این جهت حائز اهمیت است که عباس افندی را به مثابه یک انسان، انسان جستجوگر و پرسشگر، در معرض دید قرار میدهد، تا چه بسا با آزاد کردن او از محدودیت خصومت یا ارادت، وی را در زمره پیشاهنگان نواندیشی دینی ایران مطرح کند؛ در یک کلام، او را به منزله نواندیش در اختیار اهل اندیشه و نقد قرار میدهد.
دلبندی این جستار مکث و تامل و بیتوته در این اندیشه ها است از برای آشنایی با نواندیشی، که جا دارد از وی اعاده حیثیت گردد و به پاس احترام به دغدغه های او، که مرکزثقلاش، در حوزه فرهنگی-اقلیمی شکوفایی و رشد میهن وی و در حوزه جهانی بطلان دانستن نزاع تمدنها و فراخوان به پیوند میان تمدنها است، به زیور نقد در تاریخ نسیه و نسیان ما آراسته شود.
گفته شد که، عباس افندی در زمینه های متفاوت و متنوعی قلم زده است و آثار او موید ذهنی است جستجوگر که هم دل در گرو میهن دارد و هم در گرو جهان؛ هم در گرو فرد در جامعه ایران هم در گرو انسان در جامعه جهانی؛ هم در صدد نقد واپسماندگی و سکون و سترونی جامعه است هم در تکاپوی ارائه راه حل.
در یک کلام، موید این نکته است که او و سنتی که او در دامن آن پرورش یافته است، شاخصهاش جهان وطنی است و مشکلات و معضلات جامعه ایران را بر بستر چشم انداز جهانی و در پیوند ارگانیک با آن میداند.
در حقیقت، درهم تنیدگی این دو عامل نشان از بلندی نظر و بینش جهان وطنی اواست که در عین دغدغه میهن، تفکری جهانی دارد.
گستردگی آثار او موجد آن است که این جستار به پاره ای از شاخصهای فکری وی متمرکز میشود.
در این جستار این شاخصها بر اساس گزینشی از معضلات کنونی جامعه ایران برگزیده شده است. هم از این جهت که اکثر این معضلات همان معضلات ریشه دار و تاریخی ما هستند، و هم از این جهت که نشان داده شود، کینونیت این اندیشه چه آبشخوری دارد. این فرارویی نظری-عملی میوه درهمتنیدگی جنبه نظری و جنبه کارکردی اندیشه او است و حاکی از اصلی است که او بر آن پایبند بود و در راه ترویج آن قلم زد و بار گرانی به جان خرید: آن چیزی دارای ارزش است که برای انسان و مرهم دردها و آلام او نگاشته شود. همین جنبه است که اندیشه او را از بدو تولد به سبک و سیاق اندیشه در باب اجتماع تراش میدهد.
عباس افندی نزدیک به چهل سال آزگار از زندگی خویش را در تبعید و زندگی گذراند. او در عین پایبندی به دین، هم و غمش ارائه دینی مدنی و بهروز است. از میان آثار وی دو رساله، رساله سیاست و رساله مدنیه، جای تأمل دارد، زیرا این دو اثر بیانگر نگاه و نگرش وی به معضلات جامعه آن زمان ایران – و همین زمان- بوده و هست. رساله مدنیه را عباس افندی در سن سی و دو سالگی – یا به قولی سی و یک سالگی- به صورت مستعار به رشته تحریر درآورده است. البته قرار بود که این رساله در دو جلد باشد، اما بیش از یک جلد آن به زیور طبع آراسته نگشت.
عناوین این دو رساله خود شاهد این مدعا است که او از دیر باز ذهنش به واقعیات سخت و سترون جامعه برخورد کرده و آستین همت بالا زده بود تا به واکاوی علل عقبماندگی جامعه آن روز پرتوی نو بیفکند. در پرتوی نگاه او میتوان آن چه را که امروز در ایران، و از روزن تکاپوی برونرفت از بنبستهای کنونی جامعه ایرانبرجسته مینماید، با پیشنهادات او محک زد، تا دریافت که آن چه نواندیشان دینی دوران ما در صدد پاسخ به آن هستند، در اندیشه او حک شده است. و درواقع، آن چه نواندیشان دینی در صدد انجام آن هستند، در گفتمان نواندیشی دینی عباس افندی از اساس لحاظ، و پاسخ یافته است.
به واقع، نواندیشان دینی معاصر، در بسیاری نکات وامدار این نواندیش دینی و سلسله این نواندیشان هستند. «امروز ما نیک در میبابیم که مهمترین رسالت پروژه روشنفکری دینی بسط و تعمیق پروژه مدرنیت و در صدر آن سرعت بخشیدن به پروژه «سکولاریزاسیون» بوده است. پروژه «سکولاریزاسیون» به بیان ساده عبارتست از به رسمیت شناختن امر «عرفی-عقلی-طبیعی» (احمد نراقی) بر طبق این تعریف، آن چه که نواندیشان دینی از قبیل سروش و غیره هدف خود قرار نهادهاند، در حقیقت پاسخ به آن پرسشهایی است که بیش از صد و شصت و اندی سال پیشاهنگان نواندیشی دینی در سبک و سیاق آیین بابی و بهائی به نحو روزآمدی پاسخ دادند؛ پاسخی که در مقابله با دیوار سرکوب مرکب از نهاد سلطنت و متولیان دینی روبهرو شد و چنان اندیشه های آن نواندیشان به صلابه جزماندیشی این اولیای دین کشیده شد که هنوز کابوس شمع آجینی، خواب از دیدگان بهتزده تاریخ معاصر این اقلیم میرباید. باری، آن چه نواندیشی دینی معاصر هنوز نتوانسته است در میان اولیای دین و پیروان دین خود باب کند، همانی است که در اندیشه و سنت فکری و آئینی عباس افندی حلّ گشته است و گرهیِ آن گشوده شده است. از زمره این نکات میتوان برشمرد:
– 1 پایان دادن به هیرمندی دینی مبتنی بر نظام روحانی سالاری و برچیدن دودمان روحانیت؛ پایان دادن به نهاد منبر و نماز جمعه.
– 2برابری حقوقی زن و مرد (این برابری و رابطه آن با حضور زنان در بیت عدل، مرجع اصلی دیانت بهائی بعد مورد بررسی قرار می گیرد.)
-3 حق انتخاب پوشش آزادانه برای زن و مرد (البته در چارچوب جامعه و عرف آن اما نه به طور اجباری)
– 4 عدم دخالت دین در حوزه سیاست ( این موضوع که ارتباط وثیق با بحث سکولاریسم دارد، در ادامه گفتار به طور جداگانه مورد تامل قرار خواهد گرفت. چون رابطه سیاست و دین در افکار عباس افندی چند وجهی است).
-5 نفی امر به معروف و نهی از منکر به معنای تصمیم گرفتن و مداخله در زندگی افراد به دست افراد
– 6نفی و ابطال حکم جهاد و جهادیگری.
-7 نفی وتقبیح اصطلاحاتی مانند مرتد، کافر، نجس، طاغی، باغی، ملحد.
-8 منع صیغه و ازدواج مجدد و چندهمسری.
9– منع و تقبیح تقیه و فرهنگ دروغ- ترجیح و اولویت راستی و درستی و فرهنگ اعتماد.
-10 پایان دادن به بحث حکومت در دوران غیبت با التزام به رسمیت شناختن حق حکومت و نظریه شهریار عادل یا ذات الهی شهریاری یا حکومت جمهوری. ( هرچند الگوی نهایی دیانت بهایی با این الگوها همخوانی اکید ندارد).
– 11 التزام و پایبندی به اصل آزادی وجدان و بیارزش دانستن هرگونه ایمان و دینداری مبتنی بر درفش و اجبار.
– 12 نفی تفکر ضدیت با غرب و اشاعه تفکر فرهنگ دوستی و همیاری غرب و شرق.
– 13 تقبیح تفکر جنگ طلبی و تبعیض و ستایش صلح و دوستی.
– 14 ترویج نوعی انسانگرایی دینی که جهانشمول است و مختص به این یا آن آئین نیست.
– 15 جهان وطنی که آن رویاش انسان جهانی است.
– 16بی اعتبار دانستن نزاع تمدن ها و اعتقاد راسخ به گفت و گوی تمدنها.
– 17 پیروی از روش مسالمت آمیز حل مسائل و هرگونه اجتناب از کاربرد خشونت.
– 18 تاکید بر اصلاح نظام کیفری و تکیه بر اصل پیشگیری تا اقدامات تنبیهی صرف.
– 19پایان « فقاهت و فقیه و فقه» و ایقان به همرائی و همنوائی علم و دین و نه ضدیت این دو.
– 20رجحان امر معقول بر امر منقول به مثابه بنیاد تفکیک گوهر دین از عرضیات دین. یعنی پایان قرائت جاودانه دانستن احکام دینی.
فهرست این سیاهه را می توان ادامه داد. اما فعلا همین کافی است.
ادامه دارد…
( یک توضیح ضروری است. نخست این که این نوشته بخشی از تحقیقی است که شاید روزی به چاپ برسد. دوم این که از دوستان بهائی انتظار دارم اگر قصوری در این نوشته هست، آن را دال بر دشمنی ندانند بلکه ناشی از ناآگاهی یا تفاوت در نظر بدانند. سوم این که، از نامیدن عبدالبهاء به عباس افندی دلگیر نشوند. چون در این هیچ دیدگاه ارزشی مطرح نیست. عبدالبهاء نیز خود را بیشتر عبد بهاء می دانست تا چیز دیگر)
……………………………………
مختصری هم درباره زندگی او به نقل از منابع بهائی:
فرزند ارشد بهاءالله، عباس افندی که به نام عبدالبهاء شناخته شده است، در پنجم جمادی الاولی سال ۱۲۶۰ (قمری) در تهران متولد شد و از سن ۹ سالگی، در تبعیدهای بهاءالله همراه وی بود. آنطور که خود نقل میکند از کودکی به علت بابی بودن فامیل، مزه آزارهای ناشی از تعصبات مذهبی را چشیده است.
خود وی این چنین نقل میکند:
«ما در تهران همه نوع اسباب آسایش و زندگانی داشتیم ولی در یک روز همه را غارت نمودند».
در زمان تبعید بهاالله برای دومین بار به بغداد، در زمستان ۱۸۵۳ همراه پدر بوده است. آنچه مشخص است امکان تحصیل در مکتب خانه های آن دوران را نداشته است ولی اطلاعات تاریخی و حسن تدبیر او مورد تحسین مردم بوده است.
راجع به شخصیت او مهدی بامداد در شرح حال رجال ایران چنین مینویسد:
«عباس افندی که در میان بهائیان به غصن اعظم و عبدالبهاء معروفیت دارد، پسر ارشد میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاءالله است… عباس افندی مردی بوده است بسیار زرنگ، زیرک، باهوش، سائس، مطلع، باگذشت، مردم شناس و مردم دار».
وی تا سال ۱۹۰۸ میلادی به خاطر گزارشهای عدهای مخالفان، به دستور امپراطور عثمانی، سلطان عبدالحمید در عکا زندانی بود.
عبدالبهاء در ۲۸ نوامبر ۱۹۲۱ وفات نمود. مقبره او در جوار مقام اعلی واقع در کوه کرمل همان جایی که بنا به فرمان شفاهی بهاالله محل استقرار جسد سید علی محمد باب تعیین گردیده بود میباشد. جسد سید علی محمد باب پس از آنکه به مدت ۶۰ سال از محلی به محلی در اختفا حفظ و نگهداری شده بود سرانجام در سال ۱۹۰۹ (میلادی) بر اثر زحمات عبدالبهاء در این محل استقرار یافت. (به نقل از بهائی پدیا)
2009/08/20 13:37
moteasefane matn aslan khana nist type matn irad darad lotfan tashih konid
2009/08/21 06:54
الی عزیز
از تذکر بجای شما سپاسگذارم، امیدوارم مشکل تا حدی حل شده باشد. متاسفانه کمی با راست-به-چپ نویسی مشکل داریم که برطرف نمودنش به دلایلی کمی به طول خواهد انجامید. به هر حال از شکیبایی شما و همه خوانندگان سپاسگذاریم
2009/08/23 19:49
beautiful article
warm regards
Rezvan sanai
2009/08/26 02:47
لطفا ادامه دهید
2009/08/26 06:42
Thank you so much for writing this article. This is the first time ever someone who is not a Bahai wrote such an article. Although the social revoulation by Bahai Faith and Abdulbah is much greater that we could imagine, specially in 18th century. I am sure researcher would write more about it in future, but I admire the writer. The way he looked at the new thaughts of Abdulbah shows that he is a true resesrcher, Of course in the begining of the road. I had tears of joy, in my eyes reading this article. Finally I saw someone could put aside the prejudice and write this. Thanks again.
2009/08/30 14:01
نوشتار محكم متين و بسيار منطقي و پر ارزشي است شما را در مسير پيشبرد اين اهداف ارزنده هم گام و همراهيم
2009/08/31 09:56
هولله
قلب صافی چون دُر عطا فرما
عبدلبها
2009/08/31 10:40
allahuabha
ba tashakor azshoma va arezoye movafaghiat
2009/09/07 09:34
Thank you for this outstanding article. Please continue. Good luck
2009/09/11 21:56
آیا این متن با اجازه نویسنده منتشر شده است؟ تا آنجا که من میدانم این یک پیش نویس است .
2009/09/19 02:48
May that respectable and responsible journalism afford to tell the truth about the history of the Baha’i Faith and its early 20,000 souls who lost their life to water the “tree of life” as it is in motion through this precious faith.
This commentary is one of the best, if not the only, expressions I have seen that is well worthy of being shared with friends of humanity.
A job well done. Please continue your research and examination of the history.
And Good Luck!
2009/09/19 14:55
That’s OK, very nice, thanks…
2009/09/20 02:31
I enjoyed reading this artical, because of a pure motive of its writer, thank you!
2009/09/23 06:28
از خواندن این متن بسیار لذت بردم دیدگاه جدیدی را مطرح کرده بود امیدوارم موفق باشید و بتوانید این مسیر را ادامه دهید و ما از مطالعه آن لذت بریم
با آرزوی بهترینها برای شما
2009/09/23 08:28
استدلالهایتان بسیار قوی و محکم بود.سرافراز باشید
2009/09/25 04:17
ضمن امتنان از نگارنده فرهيخته رسالت امثال اين نوشتار را مشابه دفاع ازكرويت زمين وحركت آن به دورخورشيد درزمان محكوميت گاليله و كوپرنيك ميدانم
با اميد ادامه شجاعانه اين راه
2009/09/25 07:44
Dear Koroush Khan
As you could imagine I as a Baha’i with tearful eyes read it and praised your courage. now I can see that the blood of those truthful souls were not in vain. I pray God to give you the courage for your investigation of the Truth.
Very interesting that the subject is the need of the time.
many thanks and wish you good luck.
Regards
Shahin
2009/10/29 12:16
Thank you for your intensive research.It is interesting to read the detailed article about Abdul’Baha from your point of view. I hope your research continues and then you see that the greatness of his work and his life time sacrifice has been opening the hearts of so many nations to true reality of God and oness of his massengers. More power to you .
Aria
2009/11/05 03:00
As Baha’u’llah said ” The betterment of the world can be accomplished through pure and goodly deeds, through commendable and seemly conduct.”
You are the embodyment of the above quotation. You are like a light house, guiding and protecting the lost ships.
Well done!
2009/11/08 02:48
VERY INFORMATIVE ARTICLE AND INTERESTING SUBJECT. BEAUTIFULY DONE ,AND INTRODUCING A MAN WHO LOVED HIS CUNTRY,AND HE WAS DEPRIVED OF RETURNING AND VISITING IT .
THANK YOU FOR YOUR NICE EXPLANATIONS SIRUS
2009/12/02 17:08
امیدوارم این حرکت آغازی باشد برای نشان دادن چهره واقعی این آئین و نقش با ارزشی که می تواند در اعتلای جامعه ایرانی و کل عالم بشری داشته باشد.
2009/12/03 21:25
omidvaram in matn va maghalat moshabeh ra roasaye omor ba deghat kamel motalee konand va be haghighat diyanat bahai pey barand
2009/12/17 07:14
سلام
.رفتار مشترکی که من در بهائیان دیدم تمسخر و عدم تحمل ادیان دیگر است . آیا این نیز از رهنمودهای عبدالبها بوده است ؟؟؟؟؟؟؟؟
2009/12/22 00:27
دوستی بهائی بمن میگویدبهائیان هرگزنبایدبعقیده ای عدم تحمل نشان دهندچه رسد بتمسخر.اماهم اومیگفت امروزه تمسخر که سهل است تخطئه،توهین وانکار همه ی دستاوردهای دنیای اسلام ازجانب خودمسلمانان یالااقل مسلمان زادگان نقل محافل ورسانه هاست.درحالی که درست عکس آن ازجانب عبدالبها توصییه شده . تازه همین نکته ی پذیرش اسلام ،آنگونه که عبدالبهامی بیند، اززمره ی مهمترین مشکلات قبول این آئین ازجانب آنهاوپیروان دیگرادیان وایده هاست
2009/12/23 07:19
جنای کوروش برادری
پس از ابراز تحیات خالصانه لازم میدانم مراتب قلبی خودرا در رابطه با مقاله شیوا و رساء شما نکاتی کوتاه به
عرض جنابعالی برسانم. تحقیق و بررسی شخصیت والائی هم چون حضرت عبدالبهاء کار سهل و آسانی نیست واز اینکه عزم خودرا جزم نموده و شروع به نگارش حیات عنصری و نبوق و استعداد خارق العاده عبدالبهاء نمودهاید صادقانه به شما تبریک میگویم. نا گفته پیداست که حضرت عبدالبهاء از صغر سن در دامان مظهر ظهور الهی موعود جمیع ادیان رشد و نمو نموده حضرت بهاالله شارع مقدس دیانت بهائی قائم مقام ذات الهی بر روی کره ارض با وحی الهی که کلام حضرتش را خلاق وبیانش را نباض و سریز قلم معجزشیم اش که نظم
کهنه جهانی را به لرزه درآورده و مدنیت جدیدی را به عالم بشری هدیه نموده غیر ازاین نمیتوان انتظار داشت که ولد ارشد خود حضرت عبدالبهاء را مبین آیاتش فرماید . امیدوارم فرصت نمائید و کتاب دور بهائی نوشته قلم توانا و سیال شوقی افندی دیگر مبین آئین بهائی را در خصوص حضرت عبدالبها ء مطالعه با دقت نموده تا شمه ای از زندگانی عبدالبهاء را شاید درک نمائیم . به هر روی اقدام خاتصانه و محققانه شمارا ارج مینهم