منبع: iranwire.com
کیان ثابتی
مرگهای مشکوک زندانیان عقیدتی- سیاسی در بازداشتگاهها و زندانهای جمهوری اسلامی منحصر به سالهای اخیر نیست، پدیدهای به طول عمر ۴۴ ساله رژیم اسلامی در ایران است. عدم دسترسی به راههای اطلاع رسانی در دو دهه نخستین تاسیس جمهوری اسلامی موجب شده تا اسامی و چگونگی به قتل رسیدن بسیاری از این جان باختگان تا امروز مشخص نشود. بهاییان ایران در دهه شصت با شدیدترین برخوردها از سوی حاکمیت ایران مواجه بودند. هزاران نفر از پیروان آیین بهایی در شهرهای مختلف ایران، بازداشت و شماری از ایشان اعدام شدند. در بین بازداشت شدگان، تعدادی هم بودند که پیش از محاکمه در طی دوره بازداشت به طور ناگهانی در زندان کشته شدند. پس از درگذشت آنان در زندان، پروندهی این شهروندان بهایی مختومه اعلام شد و تا امروز دلیل مرگ هیچکدام از آنها مشخص نشده است. مهرداد مقصودی، شهروند ۲۲ ساله یکی از جان باختگان بهایی در این دوران است که هیچگاه دلیل مرگ او در زندان ارومیه معلوم نشد. او را به دلیل بحث اعتقادی با معلم در کلاس دستگیر کردند و پس از ماهها بازداشت، جسدش را به مادر و پدرش تحویل دادند.
«مهرداد مقصودی» در ۲۱خرداد۱۳۴۳ در میاندوآب آذربایجان غربی بهدنیا آمد و در سال ۱۳۶۵ در زندان ارومیه به قتل رسید. پدرش، «فضلالله مقصودی»، عکاس مشهور شهر بود و خانواده بهواسطه شغل پدر، زندگی متوسطی داشتند. خانواده مقصودی زندگی آرامی را در کنار همشهریهای خود میگذراندند، تا آنکه بر اثر واقعهای در یکی از روزهای زمستان ۱۳۵۷، مجبور به ترک میاندوآب شدند.
***
انقلاب اسلامی ۱۳۵۷، بستری را برای انجمن ضد بهاییت حجتیه فراهم آورد تا به اقدامات ایذایی خود علیه بهاییان، شکل جدیدی بدهند.
تا پیش از انقلاب، حجتیهها با حمایت غیررسمی نیروهای انتظامی و امنیتی کشور مانند ساواک، کلانتری، شهربانی و ژاندارمری، فعالیتهایی را علیه بهاییان انجام میدادند، اما انقلاب اسلامی که تعدادی از سرانش را اعضای انجمن یا با گرایش حجتیه تشکیل داده بود، فرصتی برای انجمن فراهم آورد تا با تحریک آخوندهای محلی و به تبع آنها مردم متعصب، آزارواذیت بهاییان را افزایش دهند.
حجتیهها در این دوره بهجز حمایت ژاندارمری و شهربانی، از همکاری ملّاها، پیشنمازها و تعدادی زیادی از ساکنین هم برخوردار بودند، بههمین دلیل در شش ماه پایانی سال ۱۳۵۷ که مصادف با پیروزی انقلاب اسلامی بود، تعداد زیادی از جوامع بهایی در روستاها و شهرها مورد حمله قرار گرفت.
میاندوآب، یکی از همین شهرها بود. در روزهای ۹ و ۱۰دی، تعداد زیادی از افراد متعصب به منازل بهاییان میاندوآب حمله کردند، اسباب و اثاثیه بهاییان را غارت کردند و به آتش کشیدند. بهاییان میاندوآب از ترس جان با گذاشتن همه داراییها و سرمایههایشان، شبانه میاندوآب را ترک و آواره کوهها و بیابانهای اطراف شدند. در این یورش، یک پدر و پسر بهایی به نام «افنانی» هم با تبر مهاجمان کشته شدند.
در آن زمان، مهرداد ۱۴ سال بیشتر نداشت. این نوجوان کم سنوسال به چشم خود میدید که چگونه مهاجمان که فریاد وا اسلاما سر داده و به خیال خود در حال انجام امر ثواب بودند، خانه و اموال آنها را به تاراج بردند و او و خانوادهاش را مجبور به ترک زادگاه و آوارگی در کوهها و بیابانهای اطراف کردند. مهرداد حتی فرصت نکرد یکی از وسایل شخصی یا مورد علاقهاش را با خود بردارد.
خانواده مقصودی مدتی را در بوکان ماندند، سپس به مهاباد رفتند. در مهاباد با یک خانواده بهایی دیگر که از میاندوآب گریخته بود، همخانه شدند.
خانواده مهرداد هیچ دارایی و سرمایهای نداشتند. هرچه پدر در طی سالها کار اندوخته بود، همه را در میاندوآب گذاشته و گریخته بودند. قدرت و قانونی هم برای بازپس گرفتن آنها وجود نداشت، پس مجبور بودند تا زندگی را از نو بسازند.
مهرداد، پسر بزرگ خانواده بود و دوشادوش پدر برای تامین هزینه خانواده کار میکرد. پس از یک سال، خانواده مقصودی از مهاباد به ارومیه نقل مکان کردند.
در ارومیه، مهرداد پس از وقفهای که در درس خواندن داشت، دوباره تحصیل را آغاز کرد. او در میاندوآب تا مقطع راهنمایی خوانده بود و برای ادامه تحصیل در دبیرستان امام خمینی ارومیه ثبت نام، و شروع به درس خواندن کرد. مهرداد برای تامین مخارج زندگی خود و خانوادهاش همراه با تحصیل، کار هم میکرد.
مهرداد مقصودی در کلاس سوم دبیرستان مشغول تحصیل بود که یک روز دبیر دینی در کلاس با بیان مطالبی در مورد دین بهایی، شروع به تمسخر مهرداد و عقاید دینی او کرد (یک منبع دیگری گفته است که اظهارات غیر واقع دبیر تاریخ در مورد تاریخ آیین بهایی، موجب بحث بین او و مهرداد در کلاس شده است). مهرداد جوانی اهل مطالعه و خوش سخن بود، بههمین دلیل در برابر سخنان معلم ساکت ننشست و شروع به بحث با معلم مزبور کرد.
متعاقب این ماجرا، در تاریخ ۱۱دی۱۳۶۴، چهار پاسدار مسلح به مدرسه آمدند و مهرداد را از سر کلاس درس بیرون آورده و دستگیر کردند. سپس با مهرداد به منزلش رفته و پس از بازرسی منزل و ضبط کتب و نوشتههای مربوط به آیین بهایی، مهرداد را هم به زندان منتقل کردند.
اولین ملاقات مهرداد با مادرش، یک هفته بعد از دستگیری او بود. مهرداد مقصودی در زندان بهشدت بیمار میشود و او را به قید ضمانت ملکی (سند منزل پدری) به مرخصی درمانی اعزام میکنند. پس از چهل روز، با آنکه پزشک معالج گواهی تمدید دوره درمان و استراحت مهرداد را داد، ولی بازجو پرونده موافقت نکرد و مهرداد دوباره به زندان بازگشت.
مهرداد هفتهای یک بار با مادر و پدرش ملاقات میکرد. مادرش از او میخواست با بازجوها بحث نکند، شاید اینطوری آزادش کنند، ولی مهرداد در پاسخ مادر میگفت که جرمی مرتکب نشده که مستحق مجازات و زندان باشد، او فقط از عقایدش دفاع میکند، بهایی بودن جرم نیست.
آخرین دیدار مادر و فرزند در ۱۳بهمن۱۳۶۵ بود.
روز ۱۵بهمن۱۳۶۵، مهرداد برای استحمام به حمام زندان میرود. در آن زمان، فرد یا افرادی ناشناس (هیچگاه هویت مهاجم یا مهاجمان مشخص نشد) به او حمله میکنند.
مهاجمان با پاشیدن اسید، منجر به سوختگی شدید صورت و بدن او میشوند. صدای آژیر خطر در زندان بهصدا درمیآید. بلافاصله مهرداد را بدون لباس از زندان به بیمارستان ارومیه منتقل میکنند.
مسوولین بیمارستان با دیدن شدت جراحات از پذیرش مهرداد خودداری میکنند و بدن سوخته و بیجان او را به بیمارستان تبریز انتقال میدهند. پس از دو روز، مهرداد مقصودی، جوان ۲۲ ساله بهایی، از شدت جراحات ناشی از سوختگی در بیمارستان تبریز درگذشت. پدر، جسد فرزندش را در حالیکه هیچ جای سالمی بر بدنش یافت نمیشد، از بیمارستان تبریز تحویل گرفت و او در گورستان وادی رحمت تبریز دفن کرد.
علیرغم پیگیریهای پدر مهرداد مقصودی، دلیل قتل و قاتلین پسرش هیچ زمان پیدا نشدند. در تاریخ ۱۴فروردین۱۳۶۷، دادگستری آذربایجان غربی در اخطاریهای به پدر مهرداد مقصودی اعلام کرد که از این تاریخ، حق پیگیری پرونده فرزندش را ندارد.
Leave a Reply