منبع: www.europeantimes.news
نویسنده: گابریل کریون لوپز
ترجمه و تلخیص: بهائیان در آئینه مطبوعات ۱
نویسنده، فیلمنامهنویس و فیلمساز اسپانیایی، گابریل کریون لوپز، در سال ۱۹۶۲ در شهر جومیلا در ناحیهی مورسیا در کشور اسپانیا به دینا آمد. او از سال ۱۹۸۵ به عنوان روزنامهنگارِ تحقیقی در مطبوعات و رادیو و تلویزیون، و به عنوانِ کارشناس فِرَق و جریانات جدید مذهبی فعّالیت میکند. از وی دو کتاب دربارهی گروه تروریستی و جداییطلب باسک ETA به انتشار رسیده است. او با مطبوعات آزاد همکاری داشته و در رابطه با موضوعات مختلف سخنرانی مینماید.
نگاهی کوتاه به تاریخ
در سال ۱۸۴۴ میلادی ، تاجر جوانی از اهالی شیراز به نام سید علیمحمد، پس از دیدن رؤیایی، خود را باب (قائم موعود) معرفی کرد؛ کسی که خداوند او را مأمور کرده بود تا مقدّماتِ ظهور جدیدی را فراهم و راه را برای آن هموار نماید. ظهور باب را میتوان به ظهور یحیای تعمید دهنده در دیانت مسیح تشبیه نمود. پیروان علیمحمد باب را بابی مینامیدند.
باب در همان اوایل ظهورش، لقب بهاءاللّه (به معنای شکوه و جلال الهی) را به یکی از اوّلین پیروان خود به نام میرزا حسینعلی که مردی بزرگوار بود اعطاء نمود۲ بهاءاللّه اندکی بعد ادعا نمود که فرستادهی خداست.
به هر تقدیر، در سرزمین ایران ( که تا قبل از سال ۱۹۳۵ میلادی فارس نامیده میشده و امروزه هر دو این اسامی در کنار یکدیگر قرار دارند) هر باورِ جدید دینی که منطبق با مذهب رسمی کشور نباشد، بدعت گذاری در دین تلقّی گردیده و مجازات اعدام به دنبال خواهد داشت.
باب در ۹ جولای سال ۱۸۵۰، تنها شش سال پس از اظهار امر و با تحمّل چهار سال حبس، در شهر تبریز تیرباران گردید. بهاءاللّه نیز به واسطهی نفوذ شدیدی که در بین پیروان باب داشت، به وسیلهی دولت ایران و همچنین امپراتوری عثمانی محکوم به تبعید شد. او تمام عمر خویش را در تبعید به سر برد و از کشوری به کشور دیگر فرستاده شد. تا آنکه عاقبت به مستعمرهی عکّا (در اسرائیل کنونی) فرستاده شد، و سرانجام پس از ۴۰ سال تبعید و سرگونی در ۲۹ مه ۱۸۹۲ میلادی در آنجا درگذشت. آرامگاه او که در حومهی شهر عکّا قرار دارد، قبلهگاه بهائیان و مورد احترام شدید ایشان میباشد و بهائیان در سراسر جهان به سوی آن نماز میخوانند.
بهائیان از ابتدا در کشور ایران مرتّباً و به صورت سازمان یافته شکنجه، محکوم و اعدام شدهاند و این ماجرا تا به امروز ادامه داشته است.
اکنون با گسترش دیانت بهائی که به برکت تلاشهای پیروان بهاءاللّه و به ویژه سفرهای پسر او، عبدالبهاء، تا پایان حیاتش (در ۲۸ نوامبر ۱۹۲۱ میلادی در حیفا) صورت گرفته، سبب گردید تا جوامع بسیاری از مؤمنین به این آئین در کانادا، ایالات متحده امریکا واروپا تشکیل شده و تعداد پیروان آن به بیش از ده میلیون نفر برسد که این افراد متعلّق به 247 کشور جهان و بیش از ۲۰۰۰ گروه مختلف قومی، قبیلهای و نژادی میباشند. ناگفته نماندکه بیگمان میتوان بیشترین شمار بهائیان را در کشور هند یافت.
کشتار ۱۰ زن در ایران به دلیل باورهای مذهبی
اما این امر (گسترش آئین بهائی) سببِ جلوگیری از اعدام ۱۰ زن جوان بهایی در ۱۸ ژوئن ۱۹۸۳ (۲۸ خرداد ۱۳۶۲) توسط رژیم منفور آیتاللّهها در ایران نشد. این زنان جوان هنوز هم نماد شجاعانی هستند که هر روز در این سرزمین زبان به اعتراض گشوده و خواهان ابتداییترین حقوق انسانی خود برای داشتن یک زندگی آرام و سرشار از صلح و آزادی هستند.
در سحرگاه ۱۸ ژوئیه ۱۹۸۳ در حالیکه تاریکی شب اندک اندک جای خود را به روشنی روز میداد، نور ضعیفی راه را برای گامهای آهستهی این ده زن جوان روشن مینمود، زنانی که در روزهای گذشته توسط عاملان حکومت خودکامه و مأمورانِ امر به معروف، بدون هیچگونه منطق و برهانی ، هر بار، با شدتی بیشتر، مورد آزار و شکنجه قرار گرفته بودند.
طاهره ارجمندی سیاوشی، سیمین صابری، نصرت غفرانی یلدایی، عزت جانمی اشراقی، رویا اشراقی، مونا محمودنژاد، شَهین (شیرین) دالوند، اختر ثابت، زرین مقیمی ابیانه و مهشید نیرومند، همگی از اواخر سال ۱۹۸۲ (۱۳۶۱) در یکی از معروفترین زندانهای سپاه پاسداران در شیراز محبوس و به شدت مورد بازجویی قرار گرفتند تا از اعتقادات خود دست کشیده و آن را تکفیر نمایند. امّا چون با گردنی افراشته به پای چوبهی دار رسیدند ، دیگر توان و نیرویی برایشان باقی نمانده بود. جرم و گناهِ ایشان تنها دو چیز بود: نخستین، اعتقاد به دیانت بهائی و دوّمین، تقاضای امکانات تحصیلی و آموزش یکسان و برابر برای دختران در کشوری که زنان از حقوق اجتماعی به مراتب پایینتری برخوردار هستند.
چند روز قبل، برخی از والدین یا برادران این زنان نیز به واسطۀ اتّهامات مشابه به قتل رسیده بودند، اما در آن روز بنا بود که تک تک آنان در نهایت تسلیم شاهد اعدام خواهران خود باشند. حتی کوچکترینشان، مونا، که تنها ۱۷ سال داشت، تسلیم ضعف نشد و دستان جلّادی را که طناب دار را به گردنش آویخت، بوسید.
چهل سال بعد، هنوز این زنان نماد فوران خشم و طغیانی هستند که در ایران رخ میدهد. قربانیانی که به جمع ایشان میپیوندند خواه وکیل باشند، خواه روزنامهنگار، و خواه زن باشند همگی صرفاً در جستجوی جامعهای «کمی عادلانهتر» هستند.
متأسّفانه زنان در ایران از شهروندان درجه دو محسوب شده و حقوق حقّهی آنان دائماً نقض میگردد. البتّه این تبعیض صرفاً منحصر به ایران نیست چه که در غرب نیز شکاف جنسیتی واضح و نمایان است، امّا به واسطهی وجود بستری دموکراتیک ، گفتگوی بین اقشار اجتماعی این فاصله را کمتر واضح و نمایان میسازد. ولی این مسئله در ایران هرگز اتفاق نخواهد افتاد زیرا 24 قانون خاص برای سرکوب زنان وجود دارد و زنان در صورت زیر پا گذاشتن هر یک از قوانین مملکتی ممکن است مورد تجاوز، ضرب و شتم قرار گیرند.
در ماههای اخیر، رژیم خودکامهی ایران با تمام قوا نیروهای سرکوبگر خود را به داخل خیابانها آورده و این امر منجر به دستگیری بیش از ۲۰۰۰۰ تن و کشته شدن صدها نفر (آمار رسمی) گردیده است، هرچند این امکان وجود دارد که منابع دیگر خبری دیگر، از ارقام بیشتری سخن گویند.
در حالی که ما در غرب به دنبال تقابل جنسیتی برای جلب افکار عمومی و کسب حمایتهای مردمی هستیم، مبارزهی واقعی در جوامعی در حال وقوع است که ما به آنان بیتوجّه بوده و یا فراموششان کردهایم. امیدوارم که یاد و خاطرهی مونا و دیگر زنان بهایی به ما کمک کند تا با تجدید نظر در گفتمانهای جنسیتی بتوانیم تمرکز دقیقتری بر روی نکات اساسی نظیر برقراری حقوق اوّلیّهی انسانی برای همهی زنان جهان و رفع ستم از آنانی که گرفتار خودکامگی و فشار قوانین متحجّر هستند و مهمتر از همه، آنانی که اسیر منافع «اربابان» خود میباشند، بنماییم.
۱. بعضی اشتباهات تاریخی مقاله در ترجمه اصلاح شدند
۲. میرزا حسینعلی نوری لقب بهاءالله را خود برای خویش در گردهمایی بدشت برگزید.
Leave a Reply