منبع: iranwire.com
کیان ثابتی
«از بچهها فقط شیرین در اتاق دیده میشد. به میزی تکیه داده بود و داشت صحبت میکرد. با نگرانی به او نگاه میکردم. برای لحظهای چشمش به من افتاد. دستش را برایم به نشانه خداحافظی تکان داد… چی شده؟ یعنی تموم شد… من را به بند برگرداندند و شیرین و ۹ خانم دیگر را بردند. این آخرین دیدار من با آنها بود.»
این بخشی از خاطرات یکی از همبندیهای ۱۰ زن بهایی بود که در ۲۸ خرداد ۱۳۶۲ به خاطر اعتقادات دینی خود در شهر شیراز به دار آویخته شدند. پیش از آنها، زنان بسیاری با عقاید و مرامهای مختلف دینی و سیاسی در کشور اعدام شده بودند اما اعدام این ۱۰ زن بهایی، به عنوان نخستین اعدام دستهجمعی زنان در تاریخ معاصر ایران شناخته میشود.
این ۱۰ زن را پس از هشت ماه شکنجه، توهین، تحقیر و زندان، به ترتیب سن در مقابل چشمان یکدیگر به دار آویختند. «مونا محمودنژاد»، دختر نوجوان ۱۷ ساله بهایی کوچکترین فرد این گروه بود که نظارهگر اعدام ۹ زن بهایی پیش از خود بود. او که هنوز به سن ۱۸ سالگی نرسیده بود، از نظر قانونی «کودک» محسوب میشد.
آن روز مونا را در مکانی به دار آویختند که سه ماه پیش پدرش را به اتهام بهایی بودن اعدام کرده بودند.
احتمالا نخستین نفر که به دار کشیده شد، «عزت جانمی» (اشراقی) بود. عزت خانم مسنترین زن در بین این گروه بود. او ۵۷ سال داشت، دو روز پیش همسرش را اعدام کرده بودند و خودش در حالی به جوخه دار سپرده میشد که دخترش «رویا» در پای چوبه دار نظارهگر اعدام مادرش بود.
«نصرت یلدایی» ۴۶ ساله یکی دیگر از اعدام شدگان آن روز بود. این زن بهایی را با جثه کوچک و نحیفش بارها تعزیر و شکنجه کرده بودند اما او همچنان بر اعتقادش پا بر جا مانده بود. تمام نگرانی نصرت خانم، پسر جوانش «بهرام» بود که با او دستگیر شده بود.
نصرت چند ساعت پیش از اعدام شنید که بهرامش را دو روز قبل در همان جایی که او را به دار میکشند، اعدام شده است. شاید با همان طناب که پسر را به دار کشیده بودند، مادر را هم به دار کشیدند.
عشق و عاشقی «طاهره» و «جمشید» زبانزد همه بهاییان شیراز بود. طاهره را به یاد «طاهره قرهالعین»، نخستین زن ایرانی که حجاب از سر برداشت و از حق آزادی زنان دفاع کرد، نام گذاشته بودند. همسرش، جمشید را ۲۶ خرداد به دار آویخته بودند و او پس از دو روز، در پی معشوق خود به دار کشیده شد. «طاهره ارجمندی» در زمان اعدام تنها ۳۰ سال سن داشت.
پس از این سه زن، هفت دختر جوان بهایی دیگر به دار آویخته شدند؛ «زرین»، «مهشید»، «شیرین»، «سیمین»، «اختر»، «رویا» و «مونا».
این ۱۰ زن را به دستور دادستان به جلسه «استتابه» برده بودند تا با انکار اعتقادات قلبی خود، از اعدام رهایی یابند ولی آنها چوبه دار را بر تبری از عقایدشان ترجیح دادند و سرانجام در ۲۸ خرداد، پس از ملاقات با خانوادههایشان، از سایر زندانیان جدا و ساعاتی بعد اعدام شدند.
این زنان در جلسات دادگاه چند دقیقهای بدون حق داشتن وکیل محاکمه و محکوم شده بودند. ماموران پیکرهای آنها را بدون حضور خانواده یا انجام مراسم مذهبی، در گورستان بهاییان شیراز دفن کردند. این قبرستان را دولت در سال ١٣۶٣ مصادره کرد و در همان زمان سنگهای قبور با خاک یکسان شدند.
اقرار آمران و عاملان به اتهام بهایی بودن زنان اعدام شده
حجتالاسلام «قضایی»، حاکم شرع وقت شیراز که حکم اعدام ۱۰ زن بهایی این شهر را صادر کرد، در مصاحبهای با بیان این مطلب که در جمهوری اسلامی ایران برای بهاییت و بهاییان کوچکترین جایی نیست، به صراحت حکم اعدام این زنان را به واسطه اعتقادات آنها اعلام کرد. او گفت: «من از این فرصت استفاده میکنم و به همه بهاییان منصف و اهل فکر تذکر میدهم که به دامن اسلام عزیز بیایند و ننگ پیروی از بهاییت از پیشانی خود بشویند و با این عمل شجاعانه…، خود را نجات دهند و تا دیر نشده، از بهاییت که عقلاً و منطقاً محکوم است، تبری جویند.»
«ضیا میرعمادی»، دادستان وقت شیراز یکی دیگر از عاملان اعدام زنان و مردان بهایی این شهر بود. او بلافاصله پس از انتصاب، دستور دستگیری گسترده بهاییان شیراز و صدور حکم اعدام برای ۲۲ تن از آنها را صادر کرد. شخصا به زندانیان بهایی گفته بود به آنها چهار مرتبه فرصت میدهد تا توبه کنند و اسلام بیاورند، وگرنه به طور قطع اعدام میشوند.
میرعمادی در دوم آذر ۱۳۶۱ در گفتوگو با نشریه «خبر جنوب» دلیل دستگیریهای شیراز را بهایی بودن بازداشت شدگان عنوان و طبق رسم متداول مقامات جمهوری اسلامی، برای توجیه دستگیری و اعدام شهروندان، آنها را وابسته به «صهیونیسم بینالملل» معرفی کرده بود.
«محییالدین حائری شیرازی»، امام جمعه شیراز در خطبههای نماز جمعه ۱۴ خرداد ۱۳۶۲ (دو هفته پیش از اعدام زنان بهایی) فعالیت بهاییان را برای «امت اسلام» غیرقابل قبول و تحمل دانسته بود.
گفتنی است که هیچ کدام از نمایندگان مردم شیراز در مجلس شورای اسلامی حاضر به دیدار با خانوادههای زندانیان بهایی و شنیدن حرفهایشان نشدند. یکی از نمایندگان این شهر «عطاالله مهاجرانی» بود که بعدها وزیر فرهنگ و ارشاد دولت «محمد خاتمی» شد.
مهاجرانی نظر خود را چند سال بعد در یک کنفرانس مطبوعاتی در برلین این طور بیان کرد: «من معتقد هستم که بهاييت يک اقليت دينی نيست… افرادی را که در کشور ما بازداشت میکنند، مواردی است که اتهام آنها بهايی بودن نیست بلکه ارتباط با اسرائيل است.»
مهاجرانی توضیح نداد که اگر بهاییان به دلیل ارتباط با اسرائیل دستگیر شدهاند، پس چرا در صورت تبری کردن و مسلمان شدن، آزاد میشوند.
کمپین داستان ما یکی است
جامعه جهانی بهایی در خرداد ۱۴۰۲، همزمان با چهلمین سالروز اعدام ۱۰ زن بهایی در شیراز، کمپین جهانی «داستان ما یکی است» را راهاندازی کرد. این فراخوان یکپارچه، یاد و خاطره زنان اعدام شده و مبارزات طولانی زنان با هر عقیده و پیشینهای را در ایران گرامی میدارد؛ مبارزهای که برای چندین دهه تا به امروز ادامه داشته است.
«داستان ما یکی است» نکوداشت «مونا»، «رویا»، «شیرین»، «سیمین»، «اختر»، «ندا»، «ژینا»، «نیکا»، «سارینا»، «حنانه»، «حدیث»، «آیلار»، «غزاله»، «آرمیتا» و همه زنان و دختران ایرانی است که برای امتناع از انکار عقیده، برابری جنسیتی و عدالت، جان خود را از دست دادهاند.
Leave a Reply