حال مان خوش نيست بيماريم هنوز
دست در دامان خرافاتيم هنوز
دم به دم از اصلِ دين دوري كنيم
پايبند ورد و اسحاريم هنوز
منتظر تا از ته چه بانگ نايي بشنويم
گوش ها را تيز كرده تا صدايي بشنويم
بي خبر از حيله ي ملاي سياس و شرور
پاي هر منبر رويم صوت حجازي بشنويم
جمله گي بايد كه در زنجير باشيم
اسير این شبِ ديجور باشيم
چو خود خواهيم غم و تاريكي شب
همان بهتر كه چون شب كور باشيم
زماني ملتي آگاه بوديم
پر از شادي زغم آزاد بوديم
سراسر ملك ما رشك جنان بود
به نيكي شهره ي آفاق بوديم
ز آفت هاي امروزي در ايران
نشاني ها كجا در ما دليران؟
سخن را بهر نيكي مي سروديم
همه انديشه هامان پاك و پويان
چه آمد بر سر ما اين چنين خوار
اسير دست بد خواهان خونخوار
ز بس انديشه ها را پاي بستند
شده ايران ما بيمار بيمار
زبان در دست نا اهلان فتاده
شده گفتار نيكان پاره پاره
به جاي مهرباني ، همزباني
شده دلهايمان چون سنگ خاره
اگر خواهي بگويي از عدالت
بود ايران آزاد بانگ نايت
درون سجن و بندي تا بداني
كه نبود جز ثناشان در دهانت
بگو تسبيح و مدحِ شيخ و شاهان
بگو كشور لطيف است چون بهاران
بگو ايراني يان آزاد و شادند
بگو بي غم نشستيم در سرامان
در اين ماتمكده قحطِ صفات است
دروغ و تفرقه، نقل و نبات است
همه نيكويي مردم فنا شد
فضائل، فحش و دشنام و گناه است
خدايا اين ستم از شيخِ دين شد
به نامت گربه ي ميهن غمين شد
سراسر ملك ايران غرق خون است
چه شد عدلت؟ كجا حبل المتين شد؟
به يك روزت ندا غرقاب خون گشت
دگر روزت ترانه بي صدا گشت
ز صبرت سر به سر كشور فنا شد
همه ايران چو دشت نينوا گشت
زده قفلِ سكوت بر ايده هامان
به حبسش آمده انديشه هامان
به ذكر و ياد تو با ما چنين است
همو كه گرد تو گردد خرامان
كجا اديان تو اين گونه خواهند
رسولانت جهان پر خنده خواهند
جهانِ همدلي ، وحدت، محبت
براي مردم آزاده خواهند
برادر خواهرم فرزند ايران
چو من غمهايتان از ديده ريزان
به حقِ حرمت يارانِ در بند
به پاس خونِ شيران و دليران
سراسر بانگِ آزادي برآريم
ستم را هي زنيم از خود برانيم
ز نو ايران شود بي ظلم و آفت
اگر بر روي حرفِ حق بمانيم
ز هر كيش و زبان، يك چيز خواهيم
عزيزان را ز بند آزاد خواهيم
همه انديشه ها را پاس داريم
جهان را از ستم ها پاك خواهيم
د.ج
[youtube]http://www.youtube.com/watch?v=LlaGlqoyKfM[/youtube]
http://khabarnavard.blogspot.com/2011/04/blog-post.html :منبع
Leave a Reply