دوشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۰
سوم خرداد روز ولادت بانو فاطمه زهرا در ایران روز زن و مادر بود. طبق رسومات چند ساله در این روز مادران میزبان فرزندان بوده و فرزندان با گل و شیرینی و كادو به دیدارمادر می روند. رنگ و حال و هوای شهر، زیبایی روز مادر را نشان می دهد. در این روز تلویزیون ایران تبلیغات زیادی در والایی مقام مادر راه می اندازد، اما به دور از تبلیغات، در گوشه كنار این سرزمین، در واقعه هایی بزرگ، زنان و مادران ارزشهایی تاریخی و به یاد ماندنی خلق می كنند. امسال 3 زن در 3 صحنه به یاد ماندنی كه ارزش هایی انسانی را یاد آور شدند، در خاطرم نقش بسته اند
پروین فهیمی، مادر سهراب اعرابی، مادری كه شهامت و گذشت را معنا بخشید
4 خرداد با جمعی از زنان فعال به دیدار جناب آقای خاتمی رفتیم. پروین خانم اولین سخنران جمع ما بودند. مادری كه از زمانی كه داغ سهراب بر دلش نشت، محكم ایستاد تا آرمان سهراب را زنده نگه دارد. او به یقین مادری است كه باور دارد اگر یك روی سكه برایش درد و رنجی جانكاه است روی دیگر سكه برایش ارزش و افتخار است. سخن بانو فهیمی در این دیدار، ارزش تاریخی و انسانی دارد. او با صدایی محكم خطاب به آقای خاتمی می گوید كه “من به عنوان یك مادر كه 2 سال از دوری سهراب رنج كشیدم حاضرم از خون فرزندم چشم بپوشم ولی صلح و آرامش به كشورم باز گردد و تمام زندانیان سیاسی آزاد شوند. ” باور این جمله سخت است. مادری كه به فرزندی چون سهراب می بالد و هنوز با شالی سیاه رنگ و با موهایی سپید در محافل حاضر شده و از عشق مادرانه سخن می گوید، عشق و ایثار را معنایی دوباره می بخشد. او می تواند با روحیه جسورانه و پی گیری كه دارد، به دنبال مجازات و انتقام از قاتل فرزندش باشد، هر چند هرگز واقع نشود. پروین اراده سترگ دارد و این مسئله را در این 2 سال اثبات كرده است. چنین زنی جسارت رودورو شدن با هر سختی را دارد و چنین انرژی و اراده ای را می تواند در خدمت انتقام گیری نیز به كار گیرد. اما او به دنبال خلق ارزشی دیگر است. او عشق را شناخته، او با عشق، سهراب را در آغوش پرمهرش بالانده و سپس سهراب، فرزند نازنینش را به راه پر افتخار انسانیت و شرافت و بزرگی بخشیده است. پروین، یك مادر است. نه مادری كه فقط برای سهراب مادری كند. پروین برای ملت ایران، مادری می كند. او مادر بودن را دوباره معنا می كند. مادری كه به دنبال صلح و استقراردوستی و آشتی در ایران است. تمام فرزندان این سرزمین، فرزندان اویند و او برای همه مادری خواهد كرد. زنی استوار و محكم با دلی دریایی و پر از عشق. اگر صحنه جان دادن یك زن، ندا آقا سلطان، مظلومیت حركت ملت ایران را به جهان نمایاند، به حق شجاعت یك مادر، پروین فهیمی، در فریاد درد سكوت را شكست. فضای وحشت را بی رنگ كرد. او فریاد براورد كه فرزندش به جرم سبز بودن كشته شد و جسارتی دیگر به مادران داد
سها، دختر سه ساله بانوی زندانی سوسن تبیانیان
6 اردیبهشت برای پی گیری پرونده تقی در مقابل زندان اوین ایستاده بودم. سه مادر كه فرزندان 16 و 18 ساله در زندان داشتند در مقابل زندان اوین ایستاده بودند. از وضعیت فرزندانشان می گفتند و گریه می كردند. من هم كنار شان بودم. چشمم به دختر كوچكی افتاد. موهای دخترك روی شانه هایش ریخته بود. چهره ای خسته داشت. دستش در دست پدر گره خورده بود. آن دست دیگر پدر نیز در دست پسرش بود. مدت ها جلوی در اوین ایستادند. پرسیدم كسی را در زندان دارید؟ مرد میانسال جواب داد مادر فرزندانم، سوسن تبیانیان از تیر ماه 89 در زندان است. دوباره دختر كوچك را نگاه كردم. خدایا خیلی كوچك است. چگونه محرومیت از آغوش مادر را تاب می آورد؟ اسمش سها ست و مادرش نزدیك یكسال است كه در زندان است. جرمش بهایی بودن است. زنانی كه پیش ما بودند غصه خودشان را فراموش كردند و سر و صورت سها و سامی را بوسیدند و دلسوزانه با آنها همدردی كردند. سها در خیال كودكانه اش غرق بود. حتی مارا نگاه هم نمی كرد. آرام به پدرش گفت من تشنه ام. سها و سامی و پدرشان هر هفته از سمنان راهی تهران میشوند تا سوسن را ببینند. پدر می گوید چند وقتی است بچه ها ملاقات حضوری نداشته اند آمده ام از مسئولان درخواست ملاقات حضوری كنم. برای سها خیلی سخت است. خدایا این دختر كوچك از سمنان تا تهران به عشق دیدار مادر و در آغوش كشیدن او هر سه شنبه فرسنگ ها راه می آید تا شاید دلتنگی های كودكانه و دخترانه اش را با لحظه ای در آغوش كشیدن مادرش فراموش كند و مرهمی بر رنج جدایی و هجرانش باشد ولی از پشت كابین و شیشه های كثیف و تار دو جداره چهره مادر را ملتمسانه می بیند و مبهوت از بازنگشتن مادر به خانه دوباره او را ترك می كند، رنجی بر رنج هایش افزوده می شود. و حال باید خسته و تشنه از سالن ملاقات به دادسرای اوین بیاید تا شاید مسئولی پس از ساعت ها انتظار بیابد، تا شاید برای دفعه بعد مادر را حضوری ببیند. انسان از این رنج ناگفتنی و شاید غیر قابل درك كودكانه سها به تردید می افتد. آیا در این سرزمین دلسوزی به فكر این كودكان است؟آیا فردی از مسئولان كشور به یاد این كودكان می افتد؟ چرا این كودك اینگونه مجازات می شود؟ جرم او چیست؟نمیدانم سوسن كه یك مادر است و من جز حس مشترك مادرانه هیچ شناختی از او ندارم و حتی نمی دانم چرا و چگونه راهی بند زنان زندان اوین شده است، چگونه از سها دل می كند و به بند باز می گردد؟سوسن یك مادر است و سها دختر سه ساله است و از یك سال پیش یعنی از زمانی كه 2 ساله بوده تجربه تلخ و گزنده دوری از مادر او را آزرده است. چشمهای سها به دیوارهای بلند زندان می نگرد. ساكت است و از سر و صدا های كودكانه خبری نیست. گویی نه كودكی كوچك بلكه بانویی با وقار است كه رنج هایی بزرگ را در سینه كوچكش جای داده است. گوش هایش می شنوند و رنج ها بر جان كوچكش میریزند. ذهن كودكانه اش قادر به تحلیل وقایع نیست. اما حس نیاز به مادر سر جای خود است. خدایا این رنج برای این كودك بسیار بزرگ و ناباورانه است. آنها از دیدار با مسئولان نا امید شدند و سها و سامی با پدر به سمنان باز گشتند. ساعت یك بعد از ظهر است و سها گرسنه و تشنه است اما یقین دارم كه روحش تشنه تر است. تشنه بوسیدن و بوییدن مادر
محبوبه كرمی، دختر ساده و صمیمی، به زندان اوین بازگشت
22 اردیبهشت فعالان كمپین و مادران صلح به منزل ما آمدند. اولین مهمان محبوبه كرمی بود. همه آمدند. محبوبه آرام و ساكت بود. یكی از دوستان پرسید محبوبه كی باید برگردی زندان. بغض محبوبه همه را به گریه انداخت. كسانی كه محبوبه را از نزدیك دیده اند می دانند كه او دختری بسیار ساده و بی آلایش است. سال هاست كه فعالیت مدنی -بخصوص در حوزه ی زنان- می كند. محبوبه از نبودن مادرش بسیار دلتنگ است. او در اسفند 88 بازداشت شد. قبلا هم بازداشت شده بود و مادرش همواره چون كوهی استوار پشت محبوبه ایستاده بود و دل گرمی بزرگی برایش بود. اما در بازداشت اخیر مادر بیمار شد و قبل از آمدن محبوبه چشم هایش را بست و دیگر دختر آزاده اش را ندید. از آن زمان محبوبه روز به روز رنجور تر شد. حتی پزشكان، زمانی كه او در حبس بود خطر نگهداری او را تذكر داده اند. اما نمی دانیم چرا حكم زندان او باید اجرا شود. وكلا به قاضی اطلاع داده اند اما كار ساز نیست. محبوبه می گوید هر بار زندان می رفتم مادرم در كنارم بود، اما این دفعه من خیلی تنهایم. محبوبه خواهر هم ندارد. پدرش بیمار است و در بستر بیماریست. محبوبه از زمان آزادی تا 22 اردیبهشت بر بالین پدر بود و پرستاریش می كرد و این رفتن هم برای پدر و هم برای محبوبه دردناك است. محبوبه طبق نظر پزشكان نباید به زندان برگردد، اما صدایش به گوش كسی نمی رسد. 25 اردیبهشت در مقابل زندان اوین برای بدرقه محبوبه ایستاده ایم. محبوبه ساكی بر دوش نزدیك می شود. انگشت های باریكش اشك های غلتان بر روی گونه هایش را كنار می زند. چشم های درشت و معصومش دیوار و در زندان را نگاه می كند. او را یك به یك در آغوش می كشیم. می گوید من خیلی تنها هستم این بار مادرم نیست تا به ملاقاتم بیاید. به او قول می دهم تا مثل یك خواهر در این سوی دیوار سنگی و سیاه اوین در انتظار آزادی او باشم. محبوبه جان ما را به زندان راه نمی دهند كه به ملاقاتت بیاییم ولی این سوی دیوار دل هایمان با تو خواهد بود. در هر دعا و نیایشی برایت مادرانه وخواهرانه دعا خواهیم كرد و برای آزادیت از زندان از خدا تمنا خواهیم كرد. هرچند روی ماهت را نخواهیم دید اما دل هایمان در كنار دل شكسته و رنج دیده ات خواهد بود. قول می دهیم
این زنان، زنان سرزمین رنج دیده ی ما هستند. گوشه ای از خروارها رنج مادرانه و زنانه. اما یقین داریم این رنج ها، ارزش ها خلق خواهند كرد. عشق ها خواهند آفرید و یقین صلح و آرامش را به وطن و ملت ما به ارمغان خواهند آورد. حتی اگر آن روز من و تو نباشیم. به امید آن روز
http://www.roozonline.com/persian/news/newsitem/archive/2011/may/30/article/-0709b415bc.html: منبع
Leave a Reply