به خاطر یک قصه در سردترین شب ها، تاریک ترین شب ها

, , Leave a comment

k_fبه یاد فاران حسامی، زندانی بهائی

دغدغه اش کودک بود و زن و جوان؛ در جامعه ای که کودکان با انواع خشونت و آزار فیزیکی و روانی دست و پنجه نرم می کنند و زنان، جوانان، نیازها و مسائلشان به حاشیه رانده می شود یا به علت عقاید متفاوت مورد تبعیض قرار می گیرند.  او  هم زن است و هم جوان و هم کودکی دو ساله در آغوش می پرورانید؛ اما اینک دو ماه است که دیوارهای سنگی و میله های آهنینِ اوین، کودکش را از آغوشش ربوده است. انگار “دوباره احساس خوب”(۱) در پس بیدادی آشکار می پژمرد و کودک و جوان و زن و زندانی در وجود فاران حسامی متبلور می شود؛ زن ۳۷ ساله ای جدا مانده از کودکش و رویای پیشرفت مردم میهنش

فاران حسامی، مدرس روانشناسی  در دانشگاه علمی بهاییان ایران و نیز مشاور روانشناس در زمینه پیشگیری و اطلاع رسانی از  آسیبها و آزار کودکان و نیز درمان آن است. کتابهایی با عناوین”پیشگیری از سوء استفاده جنسی از کودکان و آگاهی بخشی به والدین”، “دوباره احساس خوب: راهنمای والدین و درمانگران برای درمان کودکانی که مورد سوء استفاده جنسی قرار گرفته اند”،  ” پیشگیری از سوء استفاده جنسی از کودکان: اصول برنامه‌ریزی، روشها”، “اگر فرزند شما” و “آنچه دوست داریم کودکان درباره آزار و سوء استفاده بدانند”، از جمله ترجمه ها و تالیفات اوست (۲

سایت های مدافع حقوق کودکان از او با عنوان “مترجم هوشمند” یاد می کنند و کوشش پیگیرش را برای پیکار با خشونت فیزیکی، جنسی و روانی، عاطفی علیه کودکان، می ستایند (۳). او به مانند دیگر جوانان بهایی از کسب علم و دانش در دانشگاههای مرز و بوم خود محروم شد و در دانشگاه علمی بهاییان دوره کارشناسی خود را در زمینه روانشناسی به انتها رساند. استعداد بارز و شور وافر و تلاش شاخص این جوان سبب شد تا تحصیلات خود را در دانشگاه اتاوای کانادا در زمینه روانشناسی تربیتی ادامه داده  و مدرک کارشناسی ارشد خود را در این دانشگاه کسب کند و پس از بازگشت به ایران به انتقال دانش و بینش خود به جوانان محروم از تحصیل  بهایی و نیزکوشش برای بهبود وضعیت زنان و کودکان ایران زمین بپردازد (۴). بی گمان زمانی که فکر بازگشت به میهنش را در سر می پروراند، آگاه بود که با چه محدودیتها و مشکلاتی مواجه خواهد شد و چه فرصتهای شغلی و دانشگاهی را از دست خواهد داد ولی شوق عمیقش به یاری هم میهنانش او را بر آن داشت تا به ایران بازگردد

در ۲۳ شهریور ماه ۹۰ او، همسرش کامران رحیمیان و دو نفر دیگر از همکارانشان در رشته روانشناسی دانشگاه علمی بهاییان در پی احضاری تلفنی به دادسرای شهید مقدس شعبه ۵ ،  دستگیر و به زندان اوین منتقل شدند.  دو نفر  دیگر در ۳۰ شهریور ماه به قید وثیقه آزاد شدند ولی فاران حسامی و کامران رحیمیان همچنان در اوین به سر می برند. این مدرس دانشگاه و مشاور روانشناس، به علت همکاری با دانشگاه علمی بهاییان و پیش از آخرین احضار و بازداشت،  دو بار مورد بازجویی های چند ساعته قرار گرفته بود. در ضمن در طی بازجویی ها، مامورین اطلاعات او را تهدید به از دست دادن شغلش نمودند که البته با تهدید مسئولین موسسات غیر دولتی ای که فاران حسامی با آنها همکاری می کرد، جامه عمل به خود پوشاند  و وی شغل خویش را از دست داد (۵). از دیگر سوی، به او گفته شده است که به علت به رسمیت نشناختن مدرک کارشناسی او در دانشگاه علمی بهاییان، مدرک کارشناسی ارشد او نیز از دانشگاه اتاوای کانادا غیر قانونی است و در نتیجه شغل وی در زمینه مشاوره غیر قانونی بوده است (۶)

دستگیری فاران حسامی به عنوان یک مشاورو سخنران  موفق و سرشناس در زمینه کودکان و زنان، حساسیت دیگر دولت ایران است که مسئولین ایران کوشیده اند با پیوند زدن به بهایی بودن او و همکاری او با موسسه علمی بهاییان، رنگ و بوی دیگری به آن دهند. بارها مسئولین ایران با عناوین مختلف، نگرانی و دل مشغولی خود را از بازگشت دانشجویان بهایی ای که در دانشگاههای سایر نقاط دنیا، تحصیل کرده اند، ابراز داشته اند. حساسیت ایشان از داشتن مدرکی رسمی از دانشگاههای معتبر دنیا، مانند سرودی رسا، رویای کوچاندن بهاییان از ایران و واپس ماندگی فرهنگی و اقتصادی شان را بر هم زده است و در سایتهای خود از اینکه دانشگاه علمی بهاییان “با ایجاد سرگرمی و اشتغال برای جوانان خود از خروج آنها از ایران جلوگیری به عمل می آورد” اظهار نارضایتی کرده اند. افزون بر این،  یافتن شغلی که سبب گردد ایرانیان بهایی در زادگاه خویش بمانند و با محدودیت های تحمیل شده فرهنگی و اقتصادی دست و پنجه نرم کنند، چنان حساسیت مسئولین ایران را بر می انگیزاند که درسایت های فارس نیوز و نهضت سبز نبوی، “کسب درآمد” و یافتن “شغل مناسبی در شرکت های خصوصی” از اهداف پلید دانشگاه علمی بهاییان عنوان شده است (۷)

بی گمان کودکی که در آن سوی کابینی شیشه ای باید مادر خود را ببیند و دستهایش جای پوست لطیف گونه های مادرش، شیشه های سرد و ضخیم را لمس کند، این بیداد را با بند بند وجودش درک خواهد کرد؛ اگر چه حتی معنای یک کلمه از بندهای قانون تبعیض آمیز و خاک خورده را نداند؛ و مادرش را با نگاه و آه طلب می کند حتی فقط “به خاطر یک قصه در سردترین شب ها، تاریک ترین شبها” (۸)

http://www.rahana.org/archives/45823: منبع

 

Leave a Reply