نظر: گرفتاری و مشکلات بهائیان ایران
نوشتۀ کامیار علایی
۱ ژوئن ۲۰۱۲
آرش و کامیار علایی، پزشکان متخصص در زمینۀ پیشگیری و درمان بیماری ایدز، در سال ۲۰۰۹ به دلیل “همکاری با يک دولت متخاصم” مجرم شناخته شدند و به ۵ سال زندان محکوم گردیدند. کامیار بعد از طی دو سال و نیم در زندان به طور مشروط آزاد شد. آرش پس از بيشتر از سه سال زندان بالاخره آزاد گردید
يادداشت- من دو سال و نیم از زندگیام را به شکلی غيرعادلانه در ایران در زندان گذراندم. بخت يار من بود که در پائیز سال ۲۰۱۰ آزاد شدم. اما آزادی برای همبندهای سابق من، اعضای هيئت مدیران جامعۂ بهائی ایران، همچنان دستنيافتنیست
در سال ۲۰۰۸، برادرم، دکتر آرش علائی و من، بعد از اینکه ما را به قصد براندازی دولت متهم کردند، در زندان اوین محبوس شدیم. حقيقت این بود که ما یک برنامۀ بهداشت درمانی عمومی را برای مبتلایان به بیماری ایدز و معتادان مواد مخدر اداره میکردیم. ما این کار را نه تنها با اجازۀ دولت بلکه با کمک مالی دولت انجام میدادیم. اما با تغيير اولويتهای دولت، طولی نکشید که من و برادرم، به اتهام انجام همان فعّالیّتهایی که در گذشته ما را به خاطرش تحسین میکردند، به زندان افتاديم
اما همبندهای بهائی من، هيچگاه مورد لطف دولت نبودهاند. بهائیان بزرگترین اقلیّت مذهبی غیرمسلمان در ایران را تشکیل میدهند. از انقلاب ۱۹۷۹ تا امروز، جامعۂ بهائیان ایران مورد آزارهای شديدی بوده و بسیاری از آنان اعدام شدهاند
هم سلولیهای من، بهروز توکّلی، عفیف نعیمی، و جمالالدّین خانجانی به جاسوسی، تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی، و ايجاد تشکیلات غیر قانونی متهم شدهاند – اتّهامات واهی که برای سرپوش گذاشتن بر تعصب مذهبی که دليل واقعی زندانیشدن آنهاست، جعل کردهاند. بقیۀ اعضای هيئت مدیریت بهائیان، سعید رضائی و وحید تیزفهم، با برادر من همبند بودند و مهوش ثابت و فریبا کمالآبادی در یکی از بندهای زنان در اوین محبوس بودند. این هفت نفر هیچ خلافی مرتکب نشده بودند و کارشان صرفاً رسيدگی به نیازهای مذهبی (اموری مانند ازداوج، طلاق، خاکسپاری) جامعۀ بهائیان بود
بر اساس گزارش اخیر کمیسیون جهانی آزادی مذهبی ایالات متّحده، در حال حاضر در حدود صد بهائی در ایران در زندان بسر میبرند. این رقم تقریباً دوبرابر تعداد زندانیان بهائی در زمانیست که من در ایران بودم. سیصد هزار عضو جامعۀ بهائی در ایران با محدوديت در مراسم مذهبی و امکانات شغلی و تحصیلی روبرو هستند، محدویّتهایی که برای ضعیف کردن جامعه بهائی و از بین بردن هویّت آن طراحی شده. برای دهههای متوالی، شهروندان ایرانی در معرض تبلیغات همهجانبه و فراگیر دولت علیه بهائیان ایران بودهاند، که تاثیر مخرّبی در برخورد آنها با بهائيان داشته است. برانگیختن تنفر مردم نسبت به بهائیان تقریباً یک امر روزمره برای رسانههای دولتی وابسته به رژیم است
وقتی سه بهائی، پس از آزادی از چهار ماه زندان انفرادی، به بندی که من در آن زندانی بودم منتقل شدند بلافاصله راههائی برای خدمت به همبندهايشان پيدا کردند. يکی از آنها، عفيف نعيمی، بازرگان و پدر دو فرزند، برای شستن ظرفهای زندانيان ديگر پيشتاز بود. حتی وقتی نوبت او نبود، دستشوئی سلول ما را تميز میکرد. يک همبند بهائی ديگر، بهروز توکلی، مددکار اجتماعی که شغل دولتیاش را در سال ۱۹۸۰ به خاطر اعتقاداتاش از دست داده بود، به همبندان خدمات مشاورهای میداد
چون میدانستم بهائیان، مانند من و برادرم، ناعادلانه و غیر قانونی در زندان هستند، میخواستم که طرز فکر زندانیان را نسبت به آنان اصلاح کنم… این بود که با آقای نعیمی در اینکه کداميک ظرفها را بشوييم مسابقه میگذاشتم. ما همدیگر را در برنامههای کمک به زندانیان دیگر حمایت میکردیم. به مرور زندانیان متوجّه دوستی بین ما شدند و اینکه چگونه بهائیان همیشه فراتر از حدود وظائف خود به دیگران خدمت میکردند. وقتی که من شروع به تدریس زبان انگلیسی به زندانیان کردم تا آنان را تشویق کنم که امیدشان را نسبت به آینده زنده نگاه دارند، زندانیان بهائی در اين کلاسها شرکت میکردند و دیگران را نیز به شرکت تشویق می کردند. این کارها موجب تغییر در برخورد ديگران شد
یکی از خاطراتی که من به خوبی بهیاد می آورم خاطرهای است از مسنترین زندانی بهائی در سلول من، آقای جمال الدّین خانجانی، که نزدیک به هشتاد سال دارد. او هر روز صبح، شاید ساعت 5 صبح بیدار میشد و دعا میخواند… البته مطمئن نیستم که حتماً ۵ صبح بود، چرا که در زندان ساعت دستی یا دیواری نداشتیم… و هر شب قبل از خواب، او و دو بهائی زندانی دیگر تکتک برای مدتی طولانی دعا میکردند
بعد از مدتی، نگهبانان زندان متوّجه شدند که زندانیانِ دیگر تحت تاثیر زندانیان بهائی قرار گرفتهاند. این مسئله نگرانی نگهبانان را برانگیخت، و در نتيجه زندانیان بهائی را از دیگران جدا کردند و در یک سلول مجزا قرار دادند. سلول زندان برای پنج نفر آنان بسیار کوچک بود، به حدّی که آنان نمیتوانستند پاهایشان را هنگام شب دراز کنند و بخوابند. آنها مجبور بودند نوبتی بخوابند
روز ۱۴ مه، سالگرد پنجمین سال اسارت آنان است. هر کدام از آنان دوران بیست سال محکومیت زندان را طی میکنند، که برای آقای خانجانی به معنای حبس ابد است. من امید دارم که جامعۀ بینالمللی از دولت ایران بخواهد تا آنان را آزاد کنند. ما باید به مبارزۀ خود برای آزادی این زندانیان عقيدتی ادامه دهیم
Leave a Reply