دل نوشته ریان حسامی، خواهر فاران حسامی استاد بهایی در بند + ترجمه

, , Leave a comment

جمعه، ۰۶ مرداد ۱۳۹۱


جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی – فاران حسامی از اساتید دانشگاه بهاییان است که چندی پیش از سوی دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی صلواتی به چهار سال حبس تعزیری محکوم و در تاریخ یکشنبه ۲۵ تیرماه در دادسرای مقدس اوین جهت گذراندن حکم بازداشت شد. در هفته گذشته فاران حسامی در اولین ملاقات حضوری پس از بازداشت توانست آرتین، فرزند سه ساله خود را ببیند که خواهر فاران صحنه ملاقات مادر و فرزند را به تصویر میکشد. قابل ذکر است که همسر فاران حسامی، کامران رحیمیان است که با حکم چهار سال حبس تعزیری در زندان رجایی شهر میباشد و فرزند سه ساله آنان هم اکنون از داشتن پدر و مادر در مدت چهار سال آینده محروم است


شرح دل نوشته خانم حسامی

یک هفته از دستگیری فاران می گذشت و در این مدت آرتین حتی یکبار هم اسم مامانش را به زبون نیاورده بود، حتی وقتی من از شیراز تلفنی باهاش حرف زدم و گفت خاله دارم میام که با هم بریم اوین دیدن مامان فاران، گفت نه، براش نامه بنویسیم و پست کنیم!


بگذریم، دیروز تقریبا از ساعت ۱۱:۳۰ توی سالن انتظار اوین بودیم، امید داشتیم که بهمون ملاقات حضوری بدهند ولی باز هم ۱۰۰% مطمئن نبودیم، حدود ۲۰ دقیقه به ۱ بود که رفتیم جلوی دری که باید ازش عبور می کردیم تا به سالن ملاقات برسیم، قبلش آرتین من را محکم بغل کرده بود و فقط گاهی سرش را از روی شونه ام برمی داشت و می پرسید خاله پس چرا اسممون را صدا نمی زنند؟ (توجه داشته باشید که این بچه هنوز ۳ سالش نیست و کماکان با وجودی که منتظره، اسم مامانش را نمی آورد)
خلاصه اسممون را صدا زده و نزده رفتیم دم در، برای ملاقات حضوری کف دستمون مهر می زنند و تمام دیوار مقاومت من با دیدن آرتین که معصومانه دستش را جلو آورد تا برای اون هم مهر بزنند فرو ریخت و اشک از چشمهام جاری شد، مامور مهر زدن مات و مبهوت به آرتین نگاه می کرد که خانم رحیمیان براش توضیح دادند که از زندان رجائی شهر عادت کرده و می دونه که باید کف دستش مهر بزنند…


خلاصه رفتیم تو، فاران جزو آخرین زندانی هائی بود که اومد توی سالن ملاقات، و با دیدن پسر کوچکش بدون اینکه حتی من و خانم رحیمیان را دیده باشه به طرفش دوید و آرتین هم به نوبه خودش از آغوش من کنده شد و به طرف مامانش پرواز کرد….ایکاش می تونستم اون یکساعت ملاقات حضوری، دقایق و حجم احساساتش را از توی ذهنم اینجا مثل یک فیلم براتون آپلود کنم، هر چه بود اشک بود و بوسه بود و لبخند که بین مادر و پسر رد و بدل شد، هرچی فاران می خواست آرتین را از آغوشش جدا کنه و روی میز بشونتش تا به قول خودش درست ببینتش، آرتین مثل یک بچه گربه می خزید توی بغل مامانش، تمام اون یک ساعت و وسط سوال و جوابهای بیشمار ما و فاران، آتین و مامانش همدیگرو بوسیدند و بوئیدند، و وقتی هم که مامور خوشرو و مهربان بند برای بار چندم بهمون تذکر داد که وقت ملاقات تموم شده و باید خداحافظی کنیم، و من به ارتین گفتم با مامان فاران خداحافظی کن و بیا بغل خاله، بدون کوچکترین ناآرومی و گریه ای، مادرش را بوسید و همراه من اومد، آخ که چه روح بزرگی در اون کالبد کوچیک قرار گرفته، روحی که حتی من که خاله اش هستم از درک عظمتش عاجزم….فاران هم در کل خوب بود با بقیه خانم های بهائی یکجا هستند و به نسبت زندان های دیگه، اونجا وضعیت خیلی بهتری دارند…هممون دست به دعا هستیم بلکه با تقاضای آزادی اش تا زمان اتمام حکم کامران موافقت کنند تا آرتین بیشتر از این آسیب نبینه …ممنون از همگی که به یادمون هستید و در دعاهاتون ما را فراموش نمی کنید

http://www.edu-right.net/articles/37-article/1043-rayyanletter-faran: منبع

 

Leave a Reply