پیام بهاءالله، زمینه ساز دموکراسی در ایران

, , Leave a comment

ماخذ:‌ www.noghtenazar.org

فرح دوستدار

فداکاری و مظلومیّت بهائیان ایران خصوصاً در چند دههء اخیر موجب شهرت جامعه بهائی و کنار رفتن ابرهای تیرهء بی‏اطّلاعی مردم ایران خصوصاً روشنفکران ایرانی گردیده. احقاق حقوق شهروندی بهائیان هم اکنون یکی از موارد مورد بحث رسانه‏های ایرانی در خارج از کشور است. حال که هموطنان شریف ما به یاری این جامعه ستمدیده برآمده اند جای آن دارد که آنان را با ماهیّت این آئین نوین و خصوصاً اصولی که با توجّه به هویّت خاص فرهنگ ایرانی موجبات پیشرفت ایران را به سوی جامعه‏ای باز و دموکراتیک فراهم می‏سازد آشنا سازیم – اصولی که از جنبه اخلاقی و اداری پیشرفته ‏تر از دموکراسی‏های کنونی‏است. این مقاله به اختصار عواملی را که موجبات پیشرفت جوامع غربی را فراهم ساخت بررسی نموده و نشان می‏دهد که چگونه پیام حضرت بهاءالله مقدّر است حیات اخلاقی، دینی و فرهنگی ایران را از قهقرا نجات بخشیده و بسوی فرهنگی درخشان بر اساس بینشی جهانی و مردمسالار بپیش برد.

دموکراسی یا مردم‏سالاری به عنوان روش حکومتی که بر مبنای شرکت همگانی و تساوی حقوقی تمامی افراد بنا شده از پدیده‏های عصرجدید است. ابتدا بنیان فکری آن در مغرب زمین و در عصر روشنگری یعنی قرن هجده میلادی پایه گذاری شد. ساختار جهان و جوامع اروپا در قرون وسطی بوسیله سه اصل کلی مذهب، سنّت و خرافات شکل گرفته بود. زمین صفحه مسطحی بود، دنیا در هفت روز خلق شده بود و با دادن پول و اعتراف به گناه، انسان از رفتن به جهنّم معاف می‏شد.

در آغاز عصر جدید با رواج دریانوردی و کشف سرزمین‏های نو و شناخت کروی بودن زمین از سوئی و دستیابی به یافته‏های علمی بوسیله کشفیات دانشمندانی مانند کپرنیک، کپلر، گالیله و نیوتن از سوی دیگر، بطلان بسیاری از فرضیه‏هائی که برمبنای استنباطات ظاهری عامّۀ مردم از کتب دینی عنوان شده و علم زمان را تشکیل می‏داد ثابت گشته و اعتماد متفکرین را به این کتب بعنوان تنها منبع حقیقت متزلزل ساخت. در نتیجه انسان می‏بایست باورهای دینی و سنّت‏های باطل را بکنار گذارده و خود به کشف حقایق طبیعت و جهان اطرافش پردازد. ابزاری که او در این راه نیاز داشت و شرط لازم تحولات بودعبارت بودند از: ١- تفکّر و اندیشه (understanding) جهت بررسی و جستجوی حقایق ٢- خرد یا عقل (reason ) جهت قضاوت و تصمیم گیری ٣- شهامت در بکارگیری فکر و عقل خود برای یافتن جواب سؤال‏ها و مشکلات زندگی ۴- آزادی به عنوان پیش‏شرط بکارگیری اندیشه و خرد و ابراز شهامت.

پیامد و دستاورد بکارگیری ابزار فوق در زمینه ‏های دین، علم، صنعت، اقتصاد، تعلیم و تربیت، بهداشت، سیاست، اجتماع و قانون مداری بدین قرار بود:

١- مذهب آباء و اجدادی جوابگوی نیازها و سؤلات کنونی بشر نیست. اصول دینی و مذهبی نیز باید با مقیاس عقل و خرد سنجیده شود.
٢- با یافتن روش تجربی در علم که با گالیله و نیوتن و برخی دیگر آغاز یافته و بوسیله متفکّرین و فلاسفه‏ای مانند جان لاک و کانت اساس محکمی یافته بود صنایع بسرعت پیشرفت نمود: کشف نیروی بخار، ایجاد صنایع نسّاجی، اختراع آلات جدید جنگی، ایجاد راه آهن و ساختن اتوموبیل و غیره در عرض دو قرن چهره اروپا را بکلی دگرگون ساخته و رفته رفته به سایر قارات نیز منتقل گشت.
٣- از قرن هفده میلادی با انتشار آثار متفکّرینی مانند جان لاک و سپس آدم اسمیت نظریه اقتصاد بازار آزاد شکل گرفت و امکان تولید و کسب ثروت از انحصار حکومت و اشراف که مالکین بزرگ بودند خارج گشته و این نظریه که کار هر انسانی دارای ارزش و نرخی است و باید در ازای آن دستمزد دریافت کند وارد اقتصاد شد.
٤- روش یادگیری و سیستم تعلیم و تربیت دگرگون شد. خصوصاً پس از اختراع دستگاه چاپ و ترجمه و انتشار کتب دینی و علمی گذشتگان، لزوم تجدید نظر در آن متون مسلم گردید.
٥- یکی از نتایج پیشرفت علم بهبود بهداشت عمومی و کشف علل و درمان بیماری‏ها بود که به نحو چشمگیری وضعیت زندگی در نیمکره غربی را بهبود بخشیده و میانگین طول عمر را بالا برد.
٦- تحوّلات فوق جوامع غربی را به این نتیجه رساند که نظام اجتماع و سیاست باید بر مبنای قانون باشد نه بر مبنای خواسته مؤسسات دینی و یا زمامداران. یکی از تحوّلات بزرگ جوامع اروپا در اثر پیدایش مذاهب گوناگون پروتستانت ایجاد گشت و در نتیجه جامعه آن زمان را از یکپارچگی و انحصار کلیسای کاتولیک خارج ساخت. حال پیروان این مذاهب خواهان حقوق برابر شهروندی با کاتولیک‏ها بودند. مسئله‏ای که منجر به جنگ‏های خانمان‏سوز مذهبی در اروپا گردید. آزادی وجدان و حق انتخاب دین و جدا شدن و استقلال حکومت و قانون از حیطه اقتدار کلیسا نتیجۀ نهائی این کشمکش‏ها بود که ابتدا بوسیله فلاسفه مطرح و عاقبت در قرن بیستم منجر به تأسیس حکومت‏های دموکراتیک در نیمکره غربی گردید.

سؤال بزرگ عصر جدید

از ابتدای دوران روشنگری خصوصاً هنگامی که ناتوانی مذاهب و مؤسسات دینی در زمینه ارائه اخلاقیّات نوین بر مبنای آزادی و برابری انسان‏ها آشکار گردید و هنگامی که دیگر خرافات و اطاعت بی‏چون و چرای بندگان که در واقع برده ‏های دین سالاری بودند کارکردی نداشت، سؤال مهمّی مطرح گردید: مسئله اخلاق را خارج از حیطه دین و مذهب چگونه می‏توان حل نمود؟ متفکّرین عصر روشنگری، حتّی آنانی که ادّعا می‏کردند به خدائی اعتقاد ندارند، تقریباً متفق‏القول بودند که بدون اصول اخلاقی هیچ جامعه‏ای نمی‏تواند بقا داشته باشد. این سؤال مطرح بود که منشاء اخلاق کجاست و چگونه می‏توان امید داشت که انسان‏های آزاد و برابر بدون اجبار و مجازات مؤسسات دینی، اصول اخلاقی را رعایت کنند. متفکّرین بریتانیائی از جمله جان لاک، دیوید هیوم و آدام اسمیت براین ادّعا بودند که اخلاقیّات در طبیعت انسان نهفته است. مهمترین اثر آدم اسمیت در واقع کتاب او تحت عنوان “تئوری عواطف اخلاقی” بود که موضوع اصلی آن اخلاق در طبیعت انسان است. فلاسفه آلمانی خصوصاً کانت این مسئله را رد کرده و عقیده داشتند مسئله مهم اخلاق را نمی‏توان به طبیعت انسان‏ها واگذار نمود زیرا هر انسانی طبیعت و میل متفاوتی دارد و براین اساس نمی‏توان اصول همگانی و مطلق اخلاقی را بنیان نهاد و اخلاق بازیچه دست انسان‏ها خواهد شد. از اینرو سعی کانت بر این بود که اخلاق را به حیطه قانون بیاورد و فرمولی برای آن تدوین کرد، به این ترتیب که “بنحوی عمل کن که روش تو بتواند قاعده کلّی شود”. این رویه اثبات اخلاقیّات نیز در د‏هه های بعد مورد انتقاد قرار گرفت زیرا آن را یک فرمول بدون محتوا می دانستند که هر کس می‏توانست آن را به میل و خواسته خود تنظیم کند. مشکل اساسی این بود که آزادی فکر این امکان را به انسان می‏داد که در فکر خود و با ارادۀ آزاد و با فرمان وجدان خود در مورد قوانین اخلاقی و اجرا یا رد آن تصمیم بگیرد، بدون آن که قانون‏گذار یعنی حکومت و دستگاه قضائی بتواند آن را کنترل یا مجازات کند. نمونۀ سادۀ آن مسئله راستگوئی یا دروغ گفتن است که انسان در فکر خود این تصمیم را گرفته و تنها در موارد خاصی مراجع بر آن اطّلاع یافته و قادر به مجازات آن خواهند بود. با این استدلال کانت در آخر عمرش به این نتیجه می‏رسد که چنانچه اخلاقیّات را احکام و قوانین بدانیم پس باید خدائی وجود داشته باشد که به اسرار درونی انسان آگاهی داشته و بعنوان داور مبداء مجازات و مکافات باشد. او در اواخر عمرش در کتابی تحت عنوان “دین در محدودۀ عقل” این مطلب را عنوان کرده و نتیجه گیری می‏کند: اگر به قانون اخلاقی اعتقاد داریم پس باید خدائی نیز موجود باشد و اگر خدائی هست پس باید دینی نیز وجود داشته باشد. او در این کتاب خصائص و خطوط اصلی دینی در خور عصر جدید را مطرح و اثبات می‏کند که بنحو شگفت‏انگیزی با اصول دیانت بهائی هم‏خوانی دارد. امّا طنز تلخ تاریخ این بود که فیلسوف نمی‏توانست از جانب خدا دین جدیدی را خلق کند.

بطور مختصر با تمام پیشرفت‏های بشر در زمینه‏ های مادّی و اجتماعی، فرهنگ مدرن در زمینه اخلاقیّات نتوانست مشکل را حل کند و به دو جنگ خانمانسوز جهانی منتهی گردید. فلاسفۀ قرن بیستم راه حل را در قبول کثرت گرائی یافتند به این معنی که اخلاقیّات متفاوتی در جهان موجود است مانند: اخلاق مسیحی، مسلمان، بودائی، فلسفه مادی، مکتب سوسیالیستی و غیره و همگی حق وجود داشته و باید در کنار هم بصورت مسالمت‏آمیز زندگی کنند.

فلسفه پسا‏مدرن بر اساس پلورالیسم یا کثرت گرائی راه را برای همه گونه روشی چه صلح آمیز و چه برمبنای ترور و جنگ باز گذاشت. در سال‏های اخیر با بالاگرفتن آتش ترور و جنگ‏های مذهبی در خاور میانه، ورشکستگی مکتب پسا‏مدرن موضوع بحث‏های رسانه‏ای و علمی گردیده و مسئله اخلاق همچنان بدون راه حل باقیست.

رویاروئی ایران با فرهنگ مدرن

چگونگی برخورد ایران با فرهنگ غرب و مسئله تجدد یا مدرنیته موضوع صدها کتاب و پژوهش روشنفکران ایرانیست. آغاز این رویاروئی جنگ‏های روس با ایران در دوران قاجار است و این سؤال را مطرح می کند که چرا غرب پیشرفت کرد و ما چنین عقب مانده‏ایم؟ به عبارتی اوّلین برخورد ایران با فرهنگ غرب با دستاوردهای مدرنیته یعنی پیشرفت صنعت و بکارگرفتن آن در سلاح‏های جنگی بود بدون آنکه به ابزار اوّلیه و اصلی تجدد یعنی ١- تفکّر و اندیشه ٢- خرد و عقل ٣- شهامت ٤- آزادی توجّه خاصّی شود. این کمبود از ابتدا تا زمان قبل از انقلاب اسلامی در آثار روشنفکران ایرانی به چشم می‏خورد. این متفکّران ضعیف الفکر غرب‏زدگی را در مظاهر و ظواهر تجدد یعنی طرز لباس و نحوهء ظاهری زندگی و استفاده از پیشرفت‏های صنعتی می‏دیدند. نمونه بارز آن کتاب “غرب زدگی” جلال آل احمد است.

ظهور دیانت بهائی و تجدّد خواهی در ایران

نگاهی به تعالیم بهائی و اصول اوّلیه‏ای که حضرت بهاءالله بنیان گذاردند نشان می‏دهد که این جنبش از آغاز با توجّه به کاستی‏های جامعه ایران و با همان ابزار و پیش شرط‏های تجدّد خواهی که لازمه سایر پیشرفت‏های فرهنگی، علمی و صنعتی است همراه بود. تقریباً به همان نحوی که در غرب نیز مطرح شده بود: حضرت بهاءالله عقل و خرد را در سرلوحۀ خصائل انسانی قرار می‏دهند چنانچه در لوح مقصود در مجموعه الواح نازله بعد از کتاب اقدس صفحه ٩٨ می‏فرمایند:

“براستی مي‏گويم جُندی در ارض اَقویٰ از عدل و عقل نبوده و نيست… فِی الحقيقه اگر آفتاب عدل از سحابِ ظلم فارغ شود ارض غير ارض مشاهده گردد.” و در همان لوح صفحۀ ١٠٣: “زبان خرد می‏گويد هر که دارای من نباشد دارای هيچ نه از هر چه هست بگذريد و مرا بيابيد. منم آفتاب بينش و دريای دانش پژمردگان را تازه نمايم و مردگان را زنده کنم. منم آن روشنائی که راه ديده بنمايم و منم شاهباز دست بی نياز، پر بستگان را بگشايم و پرواز بياموزم.”

مستقل فکر کردن و قضاوت فردی یکی از خواسته‏ های روشنگری بود. در ایران دورۀ قاجار هنگامی که اکثر مردمان بی‏سواد و مطیع مراجع تقلید بودند حضرت بهاءُالله حکم به ترک تقلید دادند و تحرّی حقیقت را اعلام نمودند که بدون مبارزه با سنّت‏های پوسیده آن زمان ممکن نبود: “انسان بايد از جميع تصوّرات و تقاليد آباء و اجداد عاری و بری باشد… خدا علم و عقل را خلق کرده تا ميزان فهم باشد نبايد اين‏چنين قوّه‏ای را که موهبت الهی است معطّل و معوّق کنيم؛ جميع امور را بايد به آن موازنه نمائيم.” (پبام ملکوت ، صفحۀ ٨٩)

تاریخ دیانت بهائی شاهد شهامت و از خودگذشتگی پیروان این آئین است. بی‏تردید بدون داشتن شهامت، بهائیان قادر نبودند در جامعه اقتدارگرا و خرافی ایران جامعه‏ای پیشرو و در عین حال اخلاقی را بنیان نهند. مسئلۀ آزادی تا به امروز برای ایرانیان خواب و خیالی باقی مانده. حضرت بهاءالله تعالیم خود را شرط آزادی حقیقی اعلام نمودند. آزادی ظاهری یا سیاسی و اجتماعی بوسیلۀ قانونمندی کسب می‏گردد. آزادی حقیقی که مدّ نظر حضرت بهاءالله است انسان را به استقلال فکری و آزادی روح و وجدان می‏رساند:

“چون جهان را تاريکی فرا گرفت دريای بخشش به جوش آمد و روشنائی هويدا گشت تا کردارها ديده شود و اين همان روشنی است که در نامه‌های آسمانی به آن مژده داده شد… منم آن روشنائی که راه ديده بنمايم و منم شاه باز ِدستِ بی نياز که پر بستگان را بگشايم و پرواز بياموزم. دوست يکتا می فرمايد راه آزادی باز شده بشتابيد و چشمه دانائی جوشيده از او بياشاميد. بگو ای دوستان سراپردۀ يگانگی بلند شد به چشم بيگانگان يکديگر را نبينيد” (مجموعۀ الواح، چاپ مصر، صفحۀ ٢۶٥)

و در لوح دیگری می‏فرمایند: “آنچه از پيش گفته شد در اين روزگار پديدار. بگو ای دوستان خود را از دريای بخشش يزدانی دور منمائيد چه كه او بسيار نزديك آمده، آنكه پنهان بود آمده و خوب آمده؛ بر يك دستش آب زندگانی و بر دست ديگر فرمان آزادی. بگذاريد و بگيريد، بگذاريد آنچه در جهان ديده می شود و بگيريد آنچه را كه دست بخشش می بخشد.” (ادعیۀ حضرتِ محبوب، صفحۀ ٣٠۴)

این پیام‏های اوّلیه حضرت بهاءالله توانست در ایران جهش فرهنگی عظیمی ایجاد کند و اخلاقیّاتی را رواج دهد که لازمۀ عصر مدرنیته است. اخلاقیّاتی که جامعۀ غرب نتوانست برای آن منشاء و مبدأی بیابد و منجر به پلورالیسم اخلاقی و هرج و مرج و جنگ‏هائی گردید که تا به امروز آتش آن شعله ور است و هر صباحی از نقطه‏ای سر می کشد. افسوس که دسیسۀ علما اجازه نداد این پیام در ایران منتشر گردد و ایرانیان با پرداخت بهای سنگینی در پی پیامدهای دو انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی پس از تحمّل رنج و الم بسیار رفته رفته به واقعیّت این پیام پی می‏برند.

به دنبال این اخلاقیّات نوین، تعالیم دیگر حضرت بهاءالله زمینه را برای ایجاد یک نظام دموکراتیک به نحوی کامل‏تر از دموکراسی‏های غربی فراهم ساخت. تعالیمی مانند: تضمین آزادی وجدان یا حقّ انتخاب دین برای هر فرد، تساوی حقوق زنان و مردان، تقسیم عادلانۀ ثروت، جدائی دین از حکومت، ادارۀ امور دینی بوسیلۀ تشکیلاتی که بوسیلۀ انتخابات آزاد، سرّی و عمومی شکل می‏گیرد، مدارا و احترام به نظریات دیگران، اصل مشورت بنحوی که مانند دموکراسی‏های کنونی به جدل و رقابت‏های مخرّب منجر نگردد، نهی از جدال و نزاع، از میان برداشتن جنگ به عنوان راه حلّی سیاسی و در انتها ایجاد یک فرهنگ جهانی صلح‏پرور یا صلحی اعظم که مقدّر است انسان‏ها را به صلح و آرامش درونی رسانده و روابط اجتماعی آنان را بنحوی که در شأن یک انسان بالغ است تنظیم کند.

“امروز روزيست بزرگ و مبارک آنچه در انسان مستور بوده امروز ظاهر شده و می شود. مقام انسان بزرگ است اگر به حقّ و راستی تمسّک نمايد و بر امر ثابت و راسخ باشد. انسان حقيقی بمثابه آسمانْ لَدَی الرّحمن مشهود؛ شمس و قمر سمع و بصر و انجم او اخلاق منيرۀ مُضيئه. مقامش اَعلَی المَقام و آثارش مُربّیِ امکان “. (بهاءُالله، گلزار تعالیم بهائی، صفحۀ ٢٧٨)

 

Leave a Reply