ماخذ: iranwire.com
آیدا قجر
یک روز پیش از آغاز سال ۹۷، «وحید تیزفهم» یکی از مدیران جامعه بهایی ایران پس از گذراندن ۱۰ سال زندان، آزاد شد تا نوروز را کنار خانوادهاش باشد. او آخرین عضو هیات یاران است که از زندان آزاد می شود.
وحید تیزفهم به همراه مهوش ثابت، بهروز توکلی، فریبا کمال آبادی، سعید رضایی، جمال الدین خانجانخالی و عفیف نعیمی، عضو هیاتی بودند به اسم «یاران ایران» که اداره امور اقلیت بهایی را بر عهده داشتند. این هفت نفر ساعت هفت صبح ۲۵ اردیبهشت ۸۷ توسط ماموران امنیتی دستگیر و به بازداشتگاه اوین منتقل شدند.
وحید تیزفهم برای ۲۴ ماه در آنجا ماند که ۱۱۲روز این دوران، زندان انفرادی بود. چهار ماهی که برای وحید تیزفهم سختترین روزگار به شمار میرود. باقی ایام زندان اوین او به همراه پنج بهایی دیگر در یک اتاق به سر بردند. تا آنکه قاضی مقیسه او را ۱۶ مرداد ۱۳۸۹ در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب محاکمه کرد و رای به ۲۰ سال زندان داد. اتهامش تبلیغ بهاییت، جاسوسی برای اسرائیل، توهین به مقدسات و تبلیغ علیه نظام بود، اتهاماتی تکراری که علیه بسیاری از بهاییان مطرح شده است.
حکم بیست سال زندان در آذرماه۹۴ با اعمال ماده ۱۳۴ قانون جدید مجازات اسلامی به ۱۰ سال کاهش یافت. بر اساس این ماده، وقتی یک متهم با چند اتهام مواجه است، بالاترین حکم او اجرا می شود.
پس از تغییر این حکم بود که او به زندان رجایی شهر منتقل شد و تا لحظه آزادی در آنجا ماند. انتقال او به زندان رجاییشهر اقدامی غیرقانونی بود. زندان رجاییشهر در استان البرز واقع شده بود و در آن دوران، زندان امنیتی و به عبارتی مخصوص افراد «خطرناک» بود. انتقال تیزفهم طبق آییننامه سازمان زندانها مبنی بر تفکیک جرایم، قانونی نبود.
دوران بازداشت و بازجویی در بازداشتگاه اوین اما روزگار دیگری بود. دو ماه اولیه بازداشت، تیزفهم هر روز بازجویی میشد و دو ماه بعد از آن هم هر چند روز یکبار ناچار بود به سوالهای کارشناسان وزارت اطلاعات پاسخ دهد.
به روایت خودش بازداشتگاه اوین به «سیاهچال زندانهای ایران» معروف است و دوران بسیار سختی برای او بود. او تحت فشار بود تا به سوالها همان پاسخی را بدهد که کارشناسان میخواستند، بازجوییهایی که با توهین، تحقیر و گاه برخوردهای فیزیکی همراه بود: «ما سعی میکردیم در پاسخها مستقل باشیم و مقاومت کنیم. محدودیتهایی مثل ملاقات با خانواده و نداشتن کتاب و مطالعه داشتیم. در حالیکه ما جرمی مرتکب نشده بودیم و یک اختلاف نگاه یا سوتفاهم و رویکرد سیاسی به موضوع بهاییها و نگاه امنیتی به این جامعه باعث دستگیری ما شده بود. اما محدودیت هواخوری در این دوران همیشه در ذهن من باقی خواهد ماند.»
زندگی در انفرادی یا هماتاق بودن با دیگر رهبران جامعه بهایی بدون داشتن هواخوری زندگی را سخت کرده بود. هواخوری یک محطه ۲۰ متر مربعی مسقف بود که آنها هفتهای دو یا سه بار تنها برای سه ساعت حق استفاده از آن را داشتند. تجربهای که هر هفت رهبر جامعه بهایی از آن سهمی بردند: «آنهایی که ۲۰۹ اوین را تجربه کردهاند کم و بیش از این محدودیتها و رفتار توهینآمیز ماموران و کارشناسان سهمی بردهاند. البته بعضی از ماموران و کارشناسان هم بودند که طبق وظیفهشان عمل میکردند. توهین، تحقیر، برخوردهای فیزیکی و محدودیتها بخشی از جریان بازجویی و بازداشتگاه است که از آن جداشدنی نیست.»
اما در میان برخوردهای بازجویان، رفتار یکی از بازجوها همواره در یاد تیزفهم باقی مانده و در آن دوره هم فشار روحی بر او وارد کرده بود: «تحت فشار و بازجویی بودم و در آن زمان نمیتوانستم پاسخ مناسبی به آن فرد بدهم. او من را همواره “پسر معدوم” خطاب میکرد. حس بسیار بدی بود که فشار روانی بالایی به من وارد میکرد. پدرم برای من معدوم نیست، بلکه او را شهیدی میدانم که به خاطر عقیدهاش، ایران و همه ما جانش را فدا کرد.»
وحید تیزفهم ۹ ساله بود که پدرش، آگاه الله تیزفهم را اعدام کردند؛ یعنی سال ۱۳۶۱. زمانیکه خودش هم بازداشت شد پسرش هشت سال داشت: «یکبار دیگر این تاریخ با دستگیریام برای من تکرار شد. اما شهادت و اعدام پدرم هیچوقت باعث نشد که کینهای نسبت به مسوولان داشته باشم. همان زمان با خودم عهد کردم و باز تکرار میکنم که این کینه و نفرت را که منطقا باید به وجود میآمد با عشق و محبت به کشورم عوض کردم. به جای نگاه سلبی، نگاه اثباتی را انتخاب کردم. به نظرم عاملان شهادت پدرم نسبت به بهاییان آگاهی نداشتند. علت آن فقط جهل بوده است. اما من سعی کردم در مقابل آگاهی را نسبت به بهاییان در جامعه بالا ببرم. عاملان آن شهادت را به خدا سپردم و راه استقامت سازنده را پیشه کردم. در ایران می»انم و زندگی میکنم تا به کمک هموطنانم علم و آگاهی را نسبت به حقوق خودشان و سایر اقلیتها بالا ببرم.»
تجربه ۱۰ سال زندان اما برای تیزفهم دستاوردهایی هم داشت. یکی از روزهای زندان که در رجاییشهر و بند مجرمان عادی به سر میبرد، مردی که جرمش «آدمربایی» بود به سراغ او آمد و گفت که نباید آنها را به این زندان میآوردند: «خودش میگفت که “اینجا سطل آشغال جامعه است. اگر در سطح آشغال خانه هم بگردی ممکن است جواهراتی پیدا شود. شما جواهراتی هستید که در اینجا افتادهاید.” میدانم انسان باسواد و عمیقی نبود اما این برداشت خوب را از وضعیت ما داشت.»
اما بهترین و ماندگارترین این دستاوردها همبندی با زندانیان سیاسی و عقیدتی بود. بعد از آنکه این بند در زندان رجاییشهر دایر شد، تیزفهم و دیگر مدیران جامعه بهایی هم به آن منتقل شدند و با بخشی از جامعه مدنی ایران، همزیستی کردند: «این فرصتی بود که ما با روزنامهنگاران، فعالان سیاسی، متهمان عقدتی مثل نوکیشان مذهبی و فعالان حزبی خصوصا بعد از وقایع ۸۸ همبند شدیم. افرادی بسیار فهیم و باسواد و عمیق که این همزیستی باعث شد با جامعه بهایی و اعتقادات ما آشنا شوند. پیوند ما با این دوستان مبارک بود. با آنکه ما هموطن هستیم و در یک جامعه زندگی میکنیم اما آنها شناخت دقیقی از جامعه بهایی نداشتند. حداقل این شناخت را توانستیم به آنها منتقل کنیم و با آنها هم آشنا شویم. این بهترین دستاورد سالهای زندان بود.»
اگرچه بهاییان از دوران قاجار به نوعی تحت فشار بودند اما روزگار جمهوری اسلامی با اخراج و اعدام و زندانی کردن آنها شروع شد و همچنان هم ادامه دارد. فشارهای تحصیلی و اقتصادی و ایجاد محدودیتهای اجتماعی برایشان تاریخ جدیدی نیست اما به نظر تیزفهم، این روزگار میتواند با ایجاد تغییری بزرگ در دستگاه حاکمیت نه فقط برای آنها بلکه برای سایر اقلیتها هم متفاوت شود.
بنا به گفتههای او جامعه بهاییان در دورههای مختلف تاریخی از طرف حکومتهای متفاوت تحت «ظلمهای گوناگونی» بودند اما بعد از انقلاب ۵۷ این فشارهای حکومتی «سیستماتیک» شد: «ورود به دانشگاهها، عدم ورود بهاییاان به دستگاه دولتی و مصادره اموال ایشان، محدودیتهای اقتصادی و مشکلات فراوان برای کودکان در مدارس به جایی رسید که بخشی از جامعه بهایی مجبور به مهاجرت اجباری شدند. دوره بسیار سختی بود. بخشی هم که در ایران ماند استقامت میکند. هر خانواده بهایی یک تجربه فشار و سلب حقوق را در جنبههای مختلف دارد.»
به باور او اگر مسوولان جمهوری اسلامی با «سعه صدر»، «کمی حوصله» و «نگاه منطقیتر به حقوق اقلیتها و دگراندیشان» بنگرند، آینده خوبی میتواند برای ایران و ایرانیان به وقوع بپیوندد: «مساله من پیوند اقلیتهای مذهبی با جامعه مدنی و حقوق شهروندی است. اگر ما یک روزی در ایران به جایی برسیم که جامعه بهایی به حقوق مدنی و شهروندی برسد، سایر ایرانیان هم در سطوح مختلف به حقوق شهروندیشان دست پیدا میکنند. این اتفاق غیرممکن نیست. نیاز به تغییر دارد. تغییر عمده در نگاه حاکمیت به تمامی اقلیتها باید رخ دهد. ما هم باید تلاش کنیم تا این حقوق مدنی و شهروندی را به دست آوریم.»
بخش پایانی گفتگو با وحید تیزفهم، متن پیام نوروزی اش است که برایم می خواند: «خدمت همه شهروندان ایرانی و ایرانیان عزیز نوروز ۹۷ را تبریک میگویم و خوشحالم که امسال بعد از حدود ۱۰ سال که در زندان بودم، کنار خانواده، هموطنان و همکیشانم هستم. من به عنوان یک بهایی آرزوی پیشرفت و سعادت برای ایران دارم. در رویاها و آرزوهایم همیشه سلامتی و سعادت برای ایرانیان یکی از چیزهایی بود که دوست داشتم به آن برسم. انشاالله کشوری آباد، توسعه یافته دموکراتیک، پوینده و خوبی را در آینده بتوانیم با کمک بهاییان و غیربهاییان و فقط به عنوان یک انسان و ایرانی، دست در دست هم رقم بزنیم. این آرزوی قلبی من است. انشالله همه ایرانیها نوروز خوبی را با سفرههایی پربار و رنگی داشته باشند.»
Leave a Reply