منبع: iranwire.com
زمانی که «آزیتا رفیعزاده» و همسرش «پیمان کوشکباغی» برای اجرای احکام زندانشان به اتهام تدریس در موسسه آموزش عالی بهاییان به اجرای احکام فراخوانده شدند، فرزندشان «بشیر» پنجساله بود.
ازآنجاییکه والدین هیچکدام از آنها شرایط نگهداری از بشیر را نداشتند آنها از مقامات قضایی درخواست کردند بهطور نوبتی برای اجرای حکمشان راهی زندان بشوند تا حداقل یکی از والدین، حضانت کودک را برعهده داشته باشد که عملا این تلاش بینتیجه ماند.به همین دلیل هم آنها فرزند پنجسالهشان را به خانواده معتمدی سپردند و به فاصله چهار ماه از همدیگر راهی زندان شدند.
آزیتا میگوید بااینکه مثل هر مادر دیگری دوری از فرزند برایش دشوار بوده اما خانوادهای که حضانت بشیر را پذیرفتهاند با احساس تعهد و همدلی بهخوبی از عهده مراقبت و نگهداری از او برآمدهاند و این کودک علیرغم همه مشکلات، بهخوبی توانسته با ماجرای زندانی بودن والدینش کنار بیاید.
آزیتا رفیعزاده، در مقطع لیسانس مهندسی کامپیوتر از موسسه عالی بهاییان در ایران فارغالتحصیل شد و فوقلیسانسش را از دانشگاه پونای هند گرفت.او بعد از اتمام تحصیلاتش، در رشته مهندسی کامپیوتر به تدریس در موسسه عالی بهاییان مشغول شد اما چندی بعد به جرم معلمی در آنجا راهی زندان شد. موسسه علمی بهاییان یاB.I.H.E یک دانشگاه غیررسمی در ایران است که در سال ۱۳۶۶ توسط جامعه بهاییان ایران، بهمنظور فراهم آوردن امکان ادامه تحصیل برای بهاییان که از حق تحصیل در دانشگاهها توسط دولت جمهوری اسلامی ایران محروم شده بودند تاسیس شد. در سالهای اخیر، کلاسهای درس این دانشگاه زیرزمینی با حمله ماموران امنیتی تعطیل و دانشجویان و معلمان این دانشگاه بازداشت شدهاند.
آزیتا میگوید بااینکه به خاطر باور و اعتقادش محکوم شده اما موسسه آموزش عالی بهایی آنقدر در زندگیاش موثر بوده و آموختنهایش را مدیون آنجا میدانسته که زندان رفتنش بابت تدریس در آنجا برایش ارزشمند است.
چهار سال پیشازاین و روزی که این مدرس موسسه آموزش عالی بهایی در آستانه ورود به زندان بود به ایرانوایر گفت هیچ کار غیرقانونی انجام نداده و تمام همتش در خصوص ادامه حیات موسسه بوده تا به ارتقای دانش و آگاهی دانشآموختگانی همت کند که مجاز به ورود به دانشگاههای عادی نیستند و از ادامه تحصیل محروماند.
او این بار هم در طول مصاحبه با لحنی آرام و مطمئن حرف میزند و میگوید علیرغم سختیهای دوران زندان و دوری و نگرانی از سرنوشت فرزندش، به راهی که انجام داده باورمند است.
روز هفدهم مهر امسال، آزیتا رفیعزاده بعد از طی دوران چهارساله حبس آزاد شد و فرزندش را در آغوش گرفت.
از آزیتا در مورد احساسش در زمان آزادی و در آغوش کشیدن پسرش که حالا نهساله شده میپرسم: «در شرایطی که همسرم کماکان در زندان است تنها دلخوشیام این بود که قرار است در کنار فرزندم باشم. پسرم به مدت چهار سال از حضور من و پدرش محروم بود و طبعا اینکه یکی از والدین در کنارش باشد بهتر از نبود هردوی بود و ما همچنان امیدواریم که پیمان هم هر چه زودتر به جمعمان بپیوندند.»
«پیمان کوشکباغی» تنها چهار ماه بعد از زندانی شدن آزیتا، در آستانه سالن ملاقات زندان اوین، برای اجرای حکمش، بازداشت و به زندان فرستاده شد.
آزیتا پیش از ورود به زندان برای خودش یک برنامه ذهنی داشته، اینکه چطور روزگارش را در طول دوران حبس بگذراند: «از قبل فکر کرده بودم روزم را چطور بگذرانم به شکلی که این چهار سال منجر به یادگیری بشود. برایم فضای بسیار خوبی بود هم در ارتباط با زنان باتجربه که هرکدامشان میتوانند یک اسطوره باشند و با اعتقادات متفاوت در حق همدیگر فداکاری میکنند و هم از این بابت که یاد بگیرم چطور در یک فضای عمومی با کسانی که باورها و ارزشهای متفاوتی دارند، کنار بیایم. چیزی مثل کثرت در عین وحدت. اینکه با صلح و صفا همدیگر را تاب بیاوریم و کاری به باورها و اعتقادات همدیگر نداشته باشیم. آنچه یاد گرفتم فراتر از سختیهایی بود که از سر گذراندم.»
خانم رفیعزاده پرونده جدیدی ندارد و حبسش را هم بیاغماض بهطور کامل کشیده؛ اما کماکان از دوران پنجساله حبس همسرش مدتی باقی است. «پیمان پنج سال حکم داشت و حالا شانزده ماه دیگر از حکمش باقی مانده. او فعلا در زندان اوین نگهداری میشود. در بند عمومی با زندانیان عادی حبس کشید و مورد اعتماد همبندیها و زندانبانها بود و جملگی دوستش داشتند اما یک روز بیدلیل خبر دادند که او را به زندان رجاییشهر منتقل میکنند. مدتی که رجاییشهر بود بازهم ارتباط خوبی با دیگران داشت اما از بابت مراوده و رفتوآمد و ملاقات ما دشواریهای زیادی پیش آمد.»
ازآنجاییکه فرزند خردسال این زوج به مدرسه میرود این دشواری ایجاد شده بود که او یک روز برای ملاقات با مادر و یک روز برای ملاقات با پدر باید راهی دو زندان متفاوت میشد. آنها نمیخواستند فرزندشان دو روز در هفته از مدرسه محروم باشد برای همین هم از دیدار هفتگی گذشتند.
«بشیر یک هفته میآمد پیش من و یک هفته میرفت دیدن پیمان. دیدارهای ما هم سختتر شده بود چون هماهنگی بین دو زندان ساده نبود و عملا یک سالی که پیمان به رجایی شهر رفت ما در مضیقه بودیم ولی چون در زندان رجاییشهر تعداد زندانیان بهایی زیاد بودند و او در جمع خوبی قرار داشت، هیچ اعتراضی نداشتیم. یک سال گذشت و بعد از جابهجایی زندانیهای عقیدتی در سال ۱۳۹۶ در زندان رجاییشهر به یک بند دیگر و درگیریهای که پیش آمد مدت چهار پنج ماه همدیگر را ندیدیم تا بازهم به زندان اینجا منتقل شد.»
به گفته او از شهریور۱۳۹۶ تا زمان این گفتوگو، همسرش در زندان اوین نگهداری میشود بااینکه این روزها موضوع انتقال زندانیان به فشافویه مطرحشده و مشخص نیست فردا چه خواهد شد.
بعد از انتقال پیمان کوشکباغی به اوین، آنها بازهم ملاقاتشان را از سر میگیرند تا اینکه با ورود رییس جدید زندان برنامه ملاقات به هم میریزد:«رییس جدید که آمد ملاقات حضوری کاهش پیدا کرد، بهجای اینکه یک هفته در میان باشد به سه هفته یکبار تقلیل یافت تعداد و زمان آنهم کم شد. بعد از یکی دو هفته وقتی با درخواست مادرها برای دیدار فرزندانشان مواجه شدند قبول کردند که دیدار با فرزندان انجام بشود منتها در همان روز ملاقات عادی.»
او به محرومیت زندانی از حق قانونی مرخصی اشاره میکند و میگوید: «طبق قانون حتی زندانیان امنیتی هم باید هر چهار ماه، سه روز به مرخصی بروند اما عملا اینطور نیست. نهادهای امنیتی بااینکه کارشان بعد از صدور حکم با زندانی تمام شده، اما نظارت دقیقی بر این مسایل دارند. امسال عید فقط یک نفر از بند ما مرخصی گرفت و خودم در طول این چند سال دو بار به مرخصی رفتم یکبار عید ۱۳۹۶ و بار دیگر عید ۱۳۹۷ که هردوی آنها توسط دادستانی داده شد وگرنه بهطورمعمول وزارت اطلاعات و سپاه با مرخصیهای روتین زندانیان امنیتی مخالفت میکنند. البته آبان سال ۱۳۹۷ هم به علت درگذشت پدرم و برای شرکت در مراسم خاکسپاری توانستم سه روز مرخصی بگیرم اما بهجای آن عید ۱۳۹۸ دیگر به مرخصی نرفتم.»
البته این شرایط فقط شامل آزیتا نمیشده بلکه سایر زنان زندانی هم از حق مرخصی برخوردار نبودهاند: «زنانی در بند زندان اوین هستند که در طول ده سال گذشته حتی یک روز هم به مرخصی نرفتهاند. این سختگیری در مورد آزادی مشروط هم وجود دارد و عملا هیچ امیدی وجود ندارد که افراد، زودتر از زمان تعیینشده آزاد بشوند.»
از آزیتا رفیعزاده در مورد شرایط بند زنان زندان اوین میپرسم او میگوید: «اوضاع این بند به همت خانمهای قدیمیتر به لحاظ امکانات بد نیست. بههرحال سختی زندان همواره رنجبار است، مهم نیست قفس از طلا باشد بههرحال قفس است و محدودیت؛ اما مهمترین مشکل خانمها مساله امکانات رفاهی نیست بلکه به علت شرایط امنیتی حاکم بر آنجا، امکان ارتباطگیری با بیرون زندان مناسب نیست، تلفن نیست یا اگر باشد بسیار محدود است. معمولا تلفن اهرم فشار بر زندانی است تا یک حق طبیعی و معمول. زمان محدودی داری که با هر اتفاقی که ممکن است رخ بدهد این زمان ممکن است از دست برود. میتوانم بگویم این سختترین بخش زندان زنان است. چون اغلب خانمها ترجیح میدهند شرایط سخت رفاهی را تاب بیاورند اما امکان ارتباط با دنیای بیرون داشته باشند.»
آزیتا در مورد آمار زندانیان زن بند زنان اوین میگوید اخیرا بهشدت افزایش یافته اما در یک دوره یک ساله آنها حدود چهارده یا پانزده نفر بودهاند.
«سال ۱۳۹۶ تا ۱۳۹۷ به چهارده یا پانزده نفر رسیده بودیم ولی در دستگیریهای اخیر تعداد خانمها زیاد شد به شکلی که بعد از آزادی من ۴۲ نفر در بند زندان بودند و تعدادی هم از زندان قرچک به این بند منتقل شدند که البته این بسیار خوشحالکننده بود چون بند زنان زندان قرچک واقعا وحشتناک است.»
به گفته آزیتا، علیرغم افزایش آمار زندانیان بند زنان، آنها با مدارا و مسالمت همه امکانات را مابین خودشان تقسیم میکنند: «خانمها یاد گرفته بودند با همدیگر همکاری کنند و چنان هوای همدیگر را داشتند که افراد تازهوارد از همان امکاناتی برخوردار میشدند که قدیمیترها؛ و البته این سهولت زندگی بابت همدلی آنان است نه محبت زندانبان یا کمکهایی که دریافت میکنند.»
هماکنون هر زندانی زن ساکن زندان اوین میتواند هر هفته در سه نوبت دهدقیقهای و رویهمرفته به مدت سی دقیقه بهطور تلفنی با دنیای بیرون زندان تماس داشته باشد.
حالا دوران حبس آزیتا تمام شده اما انگار بخشی از فکرش در بند زنان زندان اوین جامانده؛ پیش مادرانی که هنوز از دیدار فرزندانشان محروماند و برای تماسهای تلفنی و ارتباط با دنیای بیرون لحظهشماری میکنند.
Leave a Reply