منبع: iranwire.com
کیان ثابتی
صبح روز دوم تیر۱۳۶۰، «قمرالملوک سیف (فرهنگی)» مشغول کار در آشپزخانه منزل بود که از اخبار ساعت هشت صبح رادیو خبری را به نقل از روابط عمومی دادستانی انقلاب اسلامی شنید؛ همسرش، «مسیح فرهنگی» همراه با سه بهایی دیگر اعدام شده بودند.
دکتر مسیح فرهنگی یک سال و نیم پیشتر، در ۱۷ بهمن ۱۳۵۸، به دست چند پاسدار در منزلشان دستگیر شده بود. در چند ماه اول، ملاقات نداشتند ولی یک سال بود که مثل سایر زندانیان زندان «اوین»، از ملاقاتهای هفتگی و حضوری برخوردار بودند.
دو هفتهای میشد که به دلیل نامعلومی، کلیه ملاقاتهای زندانیان با خانوادهها لغو شده بود و به ناگاه، خبر اعدام همسرش از رادیو پخش شد.
دکتر مسیح فرهنگی، پزشک متخصص قلب و عروق، در سن ۶۹ سالگی به دلیل پیروی از آیین بهایی، با اتهام «افساد فی الارض» اعدام شد. هیچ مدرک یا نشانهای از تشکیل دادگاه برای او وجود ندارد.
فرزند بهایی یک خانواده مسلمان
مسیح فرهنگی خرداد سال ۱۲۹۱ در یک خانواده اهل علم در نزدیکی شهسوار به دنیا آمد. پدرش از اهالی «طالقان»، هم معلم بود و هم معمم. وجه تسمیه نام خانوادگی فرهنگی هم به شغل پدر که معلمی بود، برمیگردد.
مسیح تحصیلات ابتدایی را در رشت به پایان رساند و در ۱۵ سالگی برای تحصیلات دبیرستانی به تهران فرستاده شد. در آنجا، با یک خانواده بهایی آشنا شد و پس از مدتی معاشرت و مطالعه، آیین بهایی را انتخاب کرد. مدتی قبل از بهاییشدن پسر، پدر نیز که در آن زمان مدیر یک مدرسه در لنگرود بود، از طریق دو تن از دانشآموزان بهایی با این دین آشنا شده و به بهاییت گرویده بود.
مسیح فرهنگی بعد از اتمام دبیرستان، به «دانشگاه تهران» رفت. در سال ۱۳۱۶، با رتبه ممتاز از دانشکده پزشکی فارغالتحصیل و پس از آن به خدمت وظیفه اعزام شد. در همان دوره، با قمرالملوک سیف که به تازگی دوره مامایی را تمام کرده بود، ازدواج کرد.
پس از پایان دوران سربازی، به دکتر فرهنگی بورسیه دولتی اعزام به بریتانیا پیشنهاد شد. پدربزرگ دکتر فرهنگی از او خواست که بورسیه را نپذیرد و به جای رفتن به خارج، به هموطنانش در ایران خدمت کند. مسیح فرهنگی هم با رد بورسیه، در تهران ماند و با همسرش مطبی مشترک باز کرد.
اواخر سال ۱۳۱۸، خانواده دکتر فرهنگی که با یک کودک تازه به دنیا آمده، سه نفر شده بودند، تصمیم گرفتند به رشت نقل مکان کنند. در رشت، دکتر فرهنگی به طبابت در بیمارستان و مطلب پرداخت و همسرش نیز نخستین زنی بود که در گیلان یک آزمایشگاه تشخیص طبی افتتاح کرد.
مطب دکتر فرهنگی از همان نخستین روز با توجه به کمبود پزشک در استان و خوشنامی خانواده فرهنگی، با انبوه مراجعه کنندگان مواجه شد. در اواخر سال ۱۳۲۰، بیماری «تیفوس» در گیلان شیوع پیدا کرد و بسیاری از بیماران با تشخیص و درمان این زوج، بهبود یافتند.
مهاجرت به عراق
در سال ۱۳۲۱، مسیح فرهنگی و خانوادهاش به عراق مهاجرت کردند و در شهر کرکوک مستقر شدند. در آن سالها، تعداد بهاییان عراق کم بود و مشکلات اقتصادی و بهداشتی همراه با فشار تعصبات مذهبی جامعه، مشکلات زیادی برای آنها به وجود آوردند.
دکتر فرهنگی و همسرش برای کمک به خانوادههای بهایی و غیربهایی به عراق مهاجرت کردند. مسیح فرهنگی خیلی زود در کشور میزبان مشهور و محبوب شد. استعداد عجیب او در یادگیری و تکلم به زبان عربی، محبوبیتش را دو چندان کرد، به طوریکه بومیان منطقه گمان نمیکردند که او به تازگی از ایران آمده است.
پس از یک سال و نیم اقامت در عراق، با فشار علمای مذهبی ایران، ایرانیان بهایی از عراق اخراج شدند.
بازگشت پزشک تکنسخهای به ایران
پس از برگشتن به ایران، خانواده فرهنگی حدود ۱۰ سال (۱۳۲۳ تا ۱۳۳۳) در رشت ساکن شدند. او به دلیل تشخیص دقیق بیماری در همان مراجعه اول، به «پزشک تکنسخهای» در شهر معروف شده بود. رفتار همدلانه با بیماران، از دکتر فرهنگی چهرهای محبوب ساخته بود.
«فرهنگ فرهنگی»، دختر بزرگ مسیح فرهنگی، از جوانی روایت میکند که اخیرا در اروپا به دیدارش رفته و خاطرهای از پدرش بازگو کرده بود. آن جوان گفته بود: «وقتی بچه کوچکی بودم، مادرم به بیماری سختی مبتلا بود و همه دکترها جوابش کرده بودند. به ما گفتند پیش تک نسخهای (دکتر مسیح فرهنگی) برویم. ما خانواده فقیری بودیم. دکتر فرهنگی از ما هیچ مبلغی برای ویزیت نگرفت. داروهای مادرم را هم خودش خرید و به ما داد. او به طور مرتب تا بهبودی مادرم به منزل ما سر میزد. خانواده ما محبتهای او را فراموش نخواهد کرد.»
مقصد بعدی: استانبول
خانواده فرهنگی در سال ۱۳۳۳ به ترکیه رفت و تا ۱۳۳۹ در شهر استانبول، محله «یِشیل یورت»(Yeşilyurt) زندگی کردند. در دوران اقامت در ترکیه، این زوج بهایی که دارای چهار فرزند شده بودند، در حین کار داوطلبانه در بیمارستان، به تحصیل در دانشگاه پرداختند. مسیح فرهنگی در رشته قلب و عروق و همسرش قمرالملوک سیف، در رشته علوم آزمایشگاهی تخصص گرفتند.
پس از شش سال، خانواده فرهنگی به ایران بازگشتند و از همان بدو ورود، دکتر فرهنگی مطب قدیمی خود را در رشت بازگشایی کرد.
دکتر فرهنگی، معتمد روحانیون شیعه
از همان روز نخست، مطب از انبوه مراجعان پُر شد. بیماران از نقاط مختلف شهر و استان برای مداوا نزد دکتر «تکنسخهای» میرفتند. بعضی از گروهها از دادن حق ویزیت معاف بودند؛ افراد تهیدست و فقیر که داروهایشان هم توسط دکتر فرهنگی تهیه میشد، آخوندها، امام جمعه رشت، مسوولان شهر و بهاییان.
در یادداشتهای همسر دکتر فرهنگی آمده است که او بارها سفارش آخوندهای بیبضاعت را به رییس اداره اوقاف و امور خیریه کرده بود. دکتر مسیح فرهنگی تنها فرد مورد اعتماد امام جمعه رشت بود که برای عیادت بیمار، اجازه ورود به اندرونی خانهاش را داشت. با این حال، بارها از طرف متعصبان مذهبی و اعضای گروه «حجتیه» مورد آزار و اذیت قرار گرفته بود.
در آن سالها، بیماری مالاریا در گیلان شیوع پیدا کرد. مهارت دکتر مسیح فرهنگی در تشخیص بیماریها زبانزد بود. علایم بیماری مالاریا نیز با بیماریهای دیگر مشابه و تشخیص آن دشوار بود. قمرالملوک سیف هم در آزمایشگاه خود پیشرو تشخیص این بیماری شد. به همین دلیل، قمرالموک سیف به ریاست اداره مبارزه با مالاریا برگزیده شد. او اولین زنی در گیلان بود که این سمت را برعهده گرفت.
اقامت در تهران و کمک به همکیشان
در سال ۱۳۴۷، مسیح فرهنگی و همسرش با درخواست شورای مدیریتی جامعه بهایی، به تهران نقل مکان کردند. او از آن سال به بعد بیشتر وقتش را در سفر گذراند. به شهرهای مختلف ایران مسافرت میکرد و به بهاییان در مورد مشکلات زندگی آنها و چهگونه بهتر شدن شرایط زندگی مشاوره میداد.
او همچنین به کشورهای مجاور مانند ترکیه، عراق و هند سفر میکرد و در این سفرها، تجربههای خود را در اختیار بهاییان میگذاشت. دکتر فرهنگی در این سفرها، کنفرانسهایی با موضوعاتی مانند اتحاد، صلح و برابری زن و مرد برگزار کرد.
با روی کارآمدن حکومت اسلامی در ایران، جان بسیاری از بهاییان سرشناس در خطر بود. دختر دکتر فرهنگی که در بریتانیا زندگی میکرد، از پدرش خواست تا برای معالجه قلب بیمارش به آنجا سفر کند. دکتر درخواست دخترش را نپذیرفت و در جواب گفت: «اگر من از ایران بروم، وضعیت آن بهایی که در روستا یا شهر دور افتادهای زندگی میکند و امکان خارج شدن از کشور را ندارد، چه میشود؟ نمیتوانم آنها را تنها بگذارم.»
دستگیری و اعدام
روز ۱۷ بهمن ۱۳۵۸، چند پاسدار به آپارتمان دکتر مسیح فرهنگی رفتند و پس از بازرسی منزلش، او را به زندان اوین منتقل کردند. در زندان، دکتر مسیح فرهنگی به پیشنهاد دکتر «شیخالاسلامزاده» که پزشک زندان اوین بود، به درمان و مداوای بیماران مشغول شد.
مسیح فرهنگی تنها زندانی بند بود که اجازه داشت یک قفسه کوچک در کنار تشک خود بر روی زمین داشته باشد. در این قفسه که قفل بود، دکتر فرهنگی داروهای بیماران را نگه میداشت. هر زندانی که به بند وارد میشد، میبایست داروهایش را به دکتر فرهنگی تحویل میداد و از فردای آن روز، دکتر داروی بیمار را سر وقت میداد.
در این دوران، به جز زندانیان، تعداد زیادی از نگهبانان اوین و خانوادههایشان هم برای مداوا پیش دکتر فرهنگی میرفتند. معمولا در ملاقاتهای حضوری که در باغچه زندان انجام میشد، نگهبانان زندان اعضای خانواده خود را که مریض بودند، برای ویزیت پیش دکتر فرهنگی میبردند.
به نقل از دکتر «حشمتالله روحانی»، یکی از پزشکان بهایی که بعدها اعدام شد، ذکر شده است که روزی پدر و پسری به کلینیک تحت سرپرستی او که به مراقبت از کودکان عقبمانده ذهنی اختصاص داشت، رفتند. آنها نامه سفارش دکتر فرهنگی را با خود داشتند. دکتر روحانی متوجه میشود که پدر، یکی از نگهبانان زندان اوین است.
در زندان، از این پزشک بهایی بارها خواسته میشود که از بهاییت برگردد تا آزادش کنند. فرهنگ فرهنگی میگوید پدرش در پاسخ به این درخواستها گفته بود: «بیش از ۶۰ سال با صداقت و درستی زندگی کردهام و نمیخواهم به خاطر چند روز بیشتر در دنیا ماندن، راستی و صداقتم را زیر پا بگذارم.»
دکتر مسیح فرهنگی طبق اطلاعیه دادستان انقلاب اسلامی، در شامگاه دوم تیر ۱۳۶۰ با اتهامهایی نظیر «رهبری جامعه بهایی» و «سفرهای متعدد جهت گمراه کردن مردم مسلمان»، «مفسد فیالارض» شناخته و تیرباران شد.
پزشک قانونی جسد این پزشک بهایی را به همسر و دامادش تحویل داد و در گورستان بهاییان تهران دفن شد. مدتی بعد این قبرستان از سوی نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی به تصرف درآمد که تخریبش کردند. هم اکنون دیگر اثری از محل دفن دکتر مسیح فرهنگی باقی نمانده است.
Leave a Reply