تابوهای حکومت‌ساخته؛ فرقه ضاله، تبعیض مذهبی و آنچه بر سر بهاییان آمد

, , Leave a comment

منبع: iranwire.com

«فرقه ضاله»؛ حتما شما هم شنیده‌اید، عنوانی که توسط حکومت جمهوری اسلامی برای اعمال تبعیض و تحدید علیه قشر گسترده‌ای از جامعه ایران که بهایی مذهب هستند به کار می‌رود تا آن‌ها از حقوق ابتدایی خود هم محروم شوند؛ از لحظه تولد، تا حتی پس از مرگ. این عنوان حتی در احکام قضایی هم درج می‌شود و بهاییان برای مذهب خود به زندان می‌افتند. نه فقط زندان و حبس، بلکه آن‌ها از تحصیل در دانشگاه و گاه دبیرستان محروم‌اند، کسب و کارهای‌شان مدام تعطیل می‌شود، از استخدام آن‌ها در شرکت‌های خصوصی هم جلوگیری می‌شود، حتی پیکرهای‌شان هم بعد از مرگ حق دفن در آرام‌گاه‌های عمومی ندارد. اگرچه جمهوری اسلامی با روی کار آمدنش هم اعمال محدودیت کرد و هم شماری از آن‌ها را به دار آویخت، اما دگراندیش‌کشی و حذف دگراندیشان خصوصا بهاییان سابقه‌ای بیشتر از جمهوری اسلامی دارد.

در همین خصوص، «فریدون وهمن»، زبان‌شناس، محقق و نویسنده کتاب «صد و شصت سال مبارزه با آیین بهایی»، «مهوش ثابت» یکی از مدیران محفل بهاییان موسوم به «یاران»، «عرفان ثابتی» پژوهش‌گر و جامعه‌شناس، «سیمین فهندژ» سخن‌گوی جامعه بهاییان در سازمان ملل متحد، «شبنم طلوعی» کارگردان و بازیگر، «سپهر عاطفی» روزنامه‌نگار و از خانواده اعدام‌شده‌‌ها از جامعه بهاییان در کنار «شیرین عبادی» برنده جایزه صلح نوبل، «صدیقه وسمقی» دین‌پژوه و تحلیل‌گر سیاسی و «مهناز پراکند» حقوق‌دان قرار گرفتند تا درباره «فرقه ضاله» به بحث بپردازند. «آسیه امینی» فعال حقوق بشر و «آیدا قجر» روزنامه‌نگار، مدیریت جلسه و طرح سوال‌ها را برعهده داشتند.

این جلسه در اتاق «تابوهای حکومت‌ساخته» در کلاب «آینه» برگزار شد. این کلاب توسط شیرین عبادی، آسیه امینی و آیدا قجر هر دو هفته به یکی از عناوینی می‌پردازد که توسط حکومت جمهوری اسلامی ساخته شده است و در دل جامعه جای باز کرده است؛ کلماتی که با هدف سیاسی در جهت ایدئولوژی‌ و سیاست‌گذاری‌های جمهوری اسلامی به کار می‌رود و بخشی از جامعه و چه‌بسا روشن‌فکران نیز با تکرار آن، بازتولیدش می‌کند.

***

حقوق بهاییان همواره به اشکال گسترده نقض شده است. بخشی از نقض حقوق آن‌ها همواره در خبرها عنوان می‌شود؛ مثل محرومیت از تحصیل، تعطیلی کسب و کار، زندان و حتی تخریب آرام‌گاه ایشان. اما بخش دیگری هم وجود دارد که نه دیده می‌شود و نه در اخبار جایگاهی دارد؛ مثل همراهی بخشی از جامعه، چه به شکل سکوت و چه تکرار شایعه‌ها و تهمت‌هایی که همواره علیه بهاییان اعمال شده و درد بر درد افزوده است.

به تاریخ بازگردیم؛ بهایی‌‌ستیزی که نه فقط در جمهوری اسلامی، بلکه به اسم «دیگری‌ستیزی» همواره در حکومت‌های پادشاهی جریان داشته است.

پیش از هر بحثی فریدون وهمن درباره کلمه «ضاله» توضیح داد که پس از اسلام وارد فرهنگ دینی ایرانی‌ها شد: «این کلمه در اصل به معنای شتر گم‌شده است؛ اما به تدریج معنای مفاهیمی مثل ولگرد هم پیدا کرد و در قرآن هم به معنای گمراه آمده است. اخیرا به معنی گمراه‌کننده هم ترجمه شده است. این کلمه امروز خصوصا درباره بهاییان به کار می‌رود و استثناهایی برای عارفان، اسماعیلیان و اهل سنت هم استفاده شده است. اما فرقه ضاله اذهان را به سمت بهاییان می‌برد و با خودش صفت‌هایی را همراه می‌کند که بیش از دو قرن است ملایان تبلیغ کرده‌اند. ضاله امروز معانی مثل کافر، بی‌دین، مرتد، نجس، ضد مقدسات دینی و سهل‌انگار در روابط جنسی و امثال آن را به اذهان می‌رساند. این کلمه در تاریخ ما سابقه دارد و فقط مخصوص اسلام نیست.»‌

او از نظر دین‌شناسی و جامعه‌شناسی به روزگار کهن ایرانیان پرداخت که احساسات دینی و معنوی فراوانی داشته‌اند: «این دین‌خویی بسیار به کار رفته است. بیشتر نوآوری‌های اجتماعی، تحولات سیاسی در لباس دین و به خاطر دین یا در ضدیت با دین به وجود آمده است. تاریخ ایران از دیرباز تا امروز، دینی است. از قبل ساسانیان هم چنین بوده است. ساسانیان هنگامی که به قدرت رسیدند، جامعه‌ای یافتند که اتحادهای مختلف زرتشتی و مسیحی و یهودی در آن وجود داشت. موبدان زرتشتی برای یک‌دست کردن جامعه قوانینی آوردند که بتواند دیانت زرتشتی را در خدمت سیاست و انسجام کشور باشد. برای همین زرتشتی‌ها سریع به دیگرستیزان تبدیل شدند. این دین‌زدگی و جداسازی نقش مهمی در روابط ایران و روم شرقی داشت و باعث جنگ‌هایی شد که در چندین قرن در گرفت و سلسله ساسانی را از پای درآورد. پادشاهان ساسانی می‌خواستند دین زرتشتی را تبلیغ کنند و ممالک دیگر را تحت سلطه خود درآورند و امپراتوران روم شرقی هم در پی همین بودند. در واقع دین را بهانه کشورگشایی کردند و مردم را با کشتارهای زیاد، از دین بیزار کردند. برای همین وقتی اسلام وارد ایران شد، ایرانی‌های بسیاری با آغوش باز پذیرفتند چون از ظلم زرتشتی‌ها به جان آمده بودند.»

در ادامه جلسه، مهوش ثابت به روزهای انقلاب ۱۳۵۷ برگشت که زنی ۲۵ ساله و معلم بود: «نگرانی‌های آن روزها در من کم‌تر بود؛ خوش‌بین بودم و حس می‌کردم که ما نشان خواهیم داد، صلح‌جو و دین‌دار هستیم و مردم خواهند دید. بیشتر به رویا می‌ماند. در ایران با مشکلات بسیاری مواجه شدیم. وقتی من بعد از انقلاب فرهنگی در سال ۵۹ اخراج شدم، همان روز در هیاتی عضو شدم که کارش رسیدگی به دانشجویان اخراجی بود. در سراسر ایران دانشجویان ما و دانش‌آموزان سال آخر دبیرستان را اخراج می‌کردند. وحشت و نگرانی به جامعه بهاییان راه پیدا کرده بود. من با آن‌همه خوش‌بینی متقاعد شده بودم که در بد مخمصه‌ای افتاده‌ایم.»

مهوش ثابت در پی این وقایع بود که در مسیر دانشگاه BIHE افتاد تا به آموزش جوانان بهایی بپردازند. او ۱۹ سال در این ساختار آموزشی فعالیت کرد. از نظر او اخراج دانشجویان از دانشگاه «نقطه قوت حیات روحانی بهاییان» شد که نشان دادند، استقلال دارند و جهان باورشان کرد. مهوش ثابت برای همین فعالیت‌هایش به زندان افتاد؛ اما آن هم برایش «فرصت» بود: «دیوارهای ذهنی ما و مردم در زندان ریخت. ما در بندهای زندان‌ها، کنار زندانیان سیاسی و زنان و مردان فرهیخته و مبارز قرار گرفتیم. افرادی می‌خواستند بند رخت را جدا از ما کنند چون فکر می‌کردند ما نجس هستیم، اما بعد از مدتی عذرخواهی کردند و به بهترین دوستان ما بدل شدند. در زندان بود که ما در زندگی همدیگر را شناختیم. شریف‌ترین تجربه‌های ما در این سال‌ها در زندان اتفاق افتاد.»

در چنین فضایی که «دیگری‌ستیزی» نهادینه شده بود و به شکل سیستماتیک پیش رفت، اما زندان‌ها انگار که تحول جامعه را در پی داشت. اما سال‌ها، جامعه با سکوت ممتد سرکوب سیستماتیک بهاییان را می‌توان گفت که همراهی کرد. در این میان، کانون مدافعان حقوق بشر یکی از ارگان‌هایی بود که این «تابو» را شکست و با جامعه‌ بهاییان ارتباط گرفت و برای آن‌ها داوطلبانه وکیل انتخاب کرد.

شیرین عبادی در رابطه شکسته شدن این تابو سخن گفت: «کانون مدافعان حقوق بشر از ابتدا نسبت به مساله بهاییان حساس بود، چون تبعیض مذهبی همواره مورد تاکید ما بود. وقتی هفت تن از سران جامعه بهایی ایران دستگیر شدند، وکالت آن‌ها را پذیرفتم و مثل همیشه، از چند نفر از وکلا دعوت می‌کردم که همراه هم باشیم. به خوبی می‌دانستیم سایه بازداشت بر سر هر کدام از ما خواهد بود. مهناز پراکند و عبدالفتاح سلطانی با من همراه شدند. قبل از ورود به این پرونده هم وکالت تعدادی از دانشجویان را داشتیم که از دانشگاه اخراج شده بودند. متاسفانه علی‌رغم آن‌که قانون منعی ندارد و مجوزی کاغذی، موفق نشدیم این جوانان را به حق‌شان برگردانیم. به موکلان من فشار می‌آوردند که من را عزل کنند و از سوی دیگر، با انواع مختلف سعی کردند من را منصرف کنند. مثلا گفتند عبادی در حال تغییر مذهب است و طبق قوانین متحجرانه جمهوری اسلامی این مساله مجازات سنگینی در پی دارد. این شایعه از روزنامه کیهان شروع شد. احساس کردم دامی برای کناره‌گیری من است. برای همین نامه‌ای به آیت‌الله منتظری نوشتم و پرسیدم وکیل مسلمان می‌تواند از یک غیرمسلمان دفاع کند؟ ایشان پاسخ مثبت داد و گفت اگر علم دارید به بی‌گناهی، وظیفه دارید دفاع کنید. با این جوابیه در دهان افترازنندگان زدم. تا یک سال و چهار ماه اجازه خواندن پرونده را نداشتم.»

طبق قوانین جمهوری اسلامی تا زمانی‌که پرونده در مرحله بازپرسی است، وکیل حق خواندن پرونده را ندارد و موکل هم زیر بازجویی قرار دارد. به گفته شیرین عبادی بازپرس پرونده در پی پیگیری‌های او پرسید که چرا از این افراد [بهاییان] دفاع می‌کنید؟ و در ادامه گفته بود: «افراد این فرقه ضاله جوانان ما را گمراه می‌کنند. من متاسفم، قانون اجازه نمی‌دهد اما اگر اجازه داشتم، کودکان آن‌ها را هم می‌کشتم.»

عبادی هم چاره‌ای نداشت جز آن‌که صبر کند تا پرونده را در اختیار او قرار دهند: «هفت نفر متهم به جاسوسی و اقدام علیه امنیت بودند. دلیل هم ارتباط با اسرایيل بود. باید یادآور شوم که مرکز اداری و دینی بهاییان یعنی بیت‌العدل در اسراییل است. وقتی پیامبر دین بهایی فوت کرد، اساسا اسراییل در بین نبود و حکومت عثمانی برقرار بود. دولت قاجار ایشان را تبعید کرده بود و در همان‌جا فوت کرد. طبق آیین بهایی هرکس هرکجا فوت کند، همان‌جا دفن می‌شود. دلیل اتهام آن‌ها تماس با بیت‌العدل بود. در پرونده هیچ دلیلی دایر بر اتهام موکلان من نبود. وقتی جلسات دادرسی شروع شد، وقایع سال ۸۸ اتفاق افتاد و من در ایران نبودم و همکارانم در محاکمه شرکت کردند و هم‌فکری می‌کردیم. موکلان بی‌گناه من به ۲۰ سال حبس محکوم شدند و هر کدام ۱۰ روز در زندان ماندند. چون از نظر قانونی باید اشد را می‌گذراندند و آن‌ها همگی تا آخرین روز حکم‌شان در زندان بودند.»

عضویت در «فرقه ضاله بهاییت» مساله‌ای است که از ابتدای روی کار آمدن جمهوری اسلامی به عنوان اتهام علیه شهروندان بهایی مورد استفاده قرار گرفته است. در بهمن ۱۳۹۷ سازمان گزارش‌گران بدون مرز ضمن برپایی نشستی خبری و انتشار بیانیه‌ای اعلام کرد سندی از دستگاه قضایی جمهوری اسلامی به دست آورده است که مشخصات بیش از یک میلیون و ۷۰۰ هزار نفر را در فاصله زمانی ۱۳۵۸ تا ۱۳۸۸ بازداشت، زندانی و اعدام شده‌اند، بیان می‌کند. شیرین عبادی هم از جمله افراد کمیته تحقیق و راستی‌آزمایی این سند بود. در این پرونده داده‌هایی قضایی برای نخستین بار مستند مشخص شده است که در همین فاصله زمانی ۳۰ ساله، پنج هزار و ۷۶۰ شهروند ایرانی تنها در تهران، به اتهام عضویت به گفته دستگاه قضایی در «فرقه ضاله بهاییت» تحت تعقیب قرار گرفته یا بازداشت و برخی نیز اعدام شده‌اند.

این سند توسط سازمان گزارش‌گران بدون مرز در اختیار سازمان ملل متحد قرار گرفت.

اما چرا سرکوب بهاییان و بهایی‌ستیزی با سکوت یا برخی اوقات دامن زدن به شایعه‌ها از سوی جامعه همراه شده است؟

عرفان ثابتی در پاسخ به این سوال گفت: «در کتاب مقدس انجیل مرقس می‌خوانیم که عیسی به آنان گفت نبی بی‌حرمت نباشد، جز در دیار خود، در میان خویشان خود و در خانه خود؛ یک مفهومی مشابه همین مفهوم را اندیشمند دوران رنسانس میشل دو مونتین در یکی از جستارهای معروفش نوشته است که انسان می‌تواند مایه شگفتی جهان باشد؛ اما زنش و خدمت‌کارانش چیز چشم‌گیری در او نبینند؛ معدودی از انسان‌ها مایه شگفتی خانواده‌های خود بوده‌اند و بسیاری افراد جالب‌اند اما اگر از نظر مکانی و زمانی خیلی به ما نزدیک باشند، احتمالا آن‌ها را جدی نمی‌گیریم، چرا که علیه آن‌چه حی و حاضر است، سوگیری عجیبی دارند. این‌جا می‌خواهم به قشر روشنفکر اشاره کنم. صحبت‌های معاصران و مورخان غربی مثل تولستوی و سارا برنارد و نامدار قرن نوزدهم درباره باب و جنبش را نگاه کنیم و آن را در کنار مواضع هم‌وطنانش مثل فریدون آدمیت و احمد کسروی قرار دهیم که چه نسبت‌هایی به باب داده‌اند.»

او از کسروی و کتاب «بهایی‌گری» مثال زد: «صفت‌هایی که به باب نسبت می‌دهد، می‌گوید:‌ بی‌مایه، یاوه‌گو، گستاخ، درمانده، گزافه‌گو، دروغ‌گو، نادان، بی‌خرد، چرندباف، کوتاه‌بین، کودن و به طاهره قر‌ه‌العین هم می‌گوید: آشفته مغز. ایشان درباره زنان گفته است که زنان زود فریفته می‌شوند و هرچه از کشورداری دورتر باشند، بهتر است. این در کتابِ خواهران و دختران ما آمده است. حتی فریدون آدمیت هم به همین حد قانع نمی‌شد؛ بلکه سند جعل می‌کرد یعنی یک مورخ نامدار سکولار ایرانی که اصلا مذهبی نیست در کتابِ امیرکبیر و ایران، ملاحسین اولین پیرو باب را عامل دولت انگلیس می‌داند که برای جاسوسی استخدام شده بود. آدمیت مدعی می‌شود سند این مساله را دارد. در حالی‌که ملاقاتی که آدمیت ادعا می‌کرده اصلا رخ نداده است. چون باب در آن زمان ۱۱ ساله بوده و ملاحسین ۱۶ ساله!»

فکت‌هایی که مورد اشاره عرفان ثابتی قرار گرفت، نمونه‌هایی است که نشان می‌دهد این تابوسازی صرفا از جانب حکومت ایجاد نشده است؛ بلکه قشر روشن‌فکر هم در آن نقش داشته‌اند و همین مساله می‌تواند دامنه نفوذ این دیگری‌ستیزی را در جامعه گسترش دهد.

در ادامه این نشست، متنی توسط یکی از مدیران جلسه خوانده شد که دل‌نوشته‌ای بود از «الهام حبیبی» بازمانده خانواده حبیبی که در کشتار اول انقلاب، از محفل بهاییان همدان دستگیر شدند و به همراه پنج تن دیگر، آن‌قدر مقابل هم مورد شکنجه قرار گرفتند که جان باختند. سال ۱۳۶۰ بود که جنازه‌های آن‌ها را حکومت، جلوی بیمارستانی در همدان رها کردند و یک شهر به عزا نشست.

الهام حبیبی در این دل‌نوشته، از خودش روایت کرده است؛ دختری که دبیرستانی بود و رویاها در سر داشت، اما به ناگهان جهانش دگرگون شد: «در آستانه میانسالی، برای صدمین بار، دفتر زندگیم را ورق می‌زنم، شاید از لابه‌لای خاطرات، گوشه‌هایی پیدا شود که دلم آرام و قرار گیرد. اما هر بار دختر نوجوان پر شور و پر ذوق و پر تلاشی را با هزاران آرزو می‌بینم که با عشق زندگی می‌کند، درس می‌خواند و آماده رفتن به دانشگاه می‌شود، نقشه‌ها در سر دارد تا با دستانی پُر به جامعه برگردد و خدمت کند. اما به یکباره، نقشه‌ها، نقش بر آب می‌شوند و آرزوهای بلندپروازانه، فقط در رویا و خیال باقی می‌مانند. چرا که او بهایی‌ است و به جرم بهایی بودنش از کمترین حقوق اجتماعی خود محروم می‌شود و محروم می‌ماند. […] هنوز بعد از گذشت سالها با مرور خاطرات و اتفاقات بعد از اعدام و نبود پدر و محروم ماندن از تحصیل، چنان قلبم از درد در سینه به تنگ می‌آید که گفتنی نیست. حتی جایی باقی نماند که برای آرامش خود به مزارشان برویم و به دعا و نیایش پردازیم. هرگز و هرگز و هیچ‌وقت و در هیچ فصلی از زندگی‌ام، زخم‌ها التیام پیدا نکرد و آثارش تا زمانی که زنده‌ام، بر روحم غالب است.»

سیمین فهندژ سخنران دیگر این برنامه بود. او شاید بهترین کسی باشد که به اسناد ثبت‌ شده در مجامع بین‌المللی در خصوص بهایی‌ستیزی دسترسی دارد: «عنوان فرقه ضاله عنوانی‌ است که نه تنها در رسانه‌ها و متون و کتب درسی و تاریخی علیه بهاییان استفاده می‌شود؛ بلکه نماینده‌های جمهوری اسلامی در مجامع بین‌المللی هم با استفاده از همین عنوان از بهاییان نام برده‌اند. وقتی از آن‌ها سوال می‌شود که چرا بهاییان در ایران آزار و اذیت می‌شوند؟ می‌گویند آن‌ها فرقه ضاله هستند و در قانون اساسی به آن‌ها اشاره نشده است. در احکام قضایی بهاییان به همین عنوان محکوم می‌شوند. این عنوان برای بهاییان به دو دلیل مورد استفاده قرار می‌گیرد. اول این‌که با فرقه خواندن بهاییان، هویت دینی به آن‌ها نمی‌دهند و دلیل دیگر این است که جمهوری اسلامی با برچسب‌های مختلف سعی در توجیه آزار بهاییان داشته است. حقوق شهروندی اما به خاطر عقیده و باور مذهبی نیست، بلکه هر انسانی به صرف انسان بودن، باید از حقوق شهروندی برخوردار باشد.»

او همین‌طور به «نفرت‌پراکنی» اشاره کرد که ابزاری در اختیار حکومت‌های مستبد است تا با دیگری‌پنداری، گروهی دیگر را مورد سرکوب و آزار و اذیت قرار دهد: «به بهاییان ایران بعد از انقلاب ۵۷ موج تازه‌ای از آزارها تحمیل شد. در سال‌های اول انقلاب بیش از ۲۰۰ بهایی اعدام شدند. هزاران نفر هم بازداشت شدند. در مرداد ۵۹ هر ۹ نفر اعضای ملی بهاییان ربوده و مطمئنا اعدام شدند. جمعی از اعضای برجسته جامعه بهایی که در سطح محلی فعالیت داشتند، دستگیر و اعدام شدند. دادستان کل در سال ۶۲ رسما خواستار انحلال تشکیلات بهاییان شد و محفل ملی به نشانه حسن نیت، خودشان را منحل کردند. اما با شروع انقلاب کارمندان بهایی اخراج شدند، حقوق بازنشستگی‌شان قطع شد و برخی مجبور به بازپرداختن حقوق خود شدند. دارایی‌ها و حتی گورستان‌های بهاییان هم غصب شد.»

مسدود شدن راه ترقی بهاییان که به تصویب جمهوری اسلامی رسید، وجه دیگری از برخورد حاکمان ایران با بهاییان است که در پی آن، تحصیلات عالیه بر‌ آن‌ها ممنوع شد.

شبنم طلوعی هم به خاطر بهایی بودن از فعالیت‌های هنری در ایران منع شد؛ او دیگر نتوانست بازیگری کند و برای همین رخت غربت به دوش انداخت و وطنش را ترک کرد: «از پدرم که متولد ۱۳۱۷ شنیده بودم که به یکی از شهرستان‌ها مهاجرت کرده بودند و بعد از یک هفته با گچ روی دیوار خانه‌مان نوشتند، لعنت خدا بر قوم ضاله؛ اولین نشانه‌های بهایی‌ستیزی برای آن‌ها بود. در سال ۲۰۱۴ محمدجواد لاریجانی گفته بود که ما اصلا به بهاییان کاری نداریم؛ مگر تبلیغ کرده باشند، من هم جزو کسانی بودم که نامه‌ای برای ایشان نوشتم. من در خانواده‌ای نیمه‌بهایی و نیمه‌مسلمان بزرگ شدم و تجربه‌هایم مثل همین نامه و صحبت‌هایی‌ است که بیان شد؛ از اخراج مدرسه تا پشت‌ کنکور ماندن و … شاید من هم تجربه کردم که من هم از تمام آن حقوق برابر قرار است برخوردار باشم، حتی اگر انتخاب کردم که بهایی باشم. اما گمان می‌کنم تا وقتی مفهوم اقلیت در ایران وجود دارد، در هر قشری و با هر توصیفی، و همین‌طور دیگری، این تبعیض‌ها هم پابرجاست.»

او به دهه ۷۰ برگشت که «در مغازه‌های اغذیه‌فروشی که مسیحی بودند، نوشته شده بود اقلیت تا آن‌هایی که ایشان را نجس می‌پندارند، از آن‌ها خرید نکنند. ما عده‌ای بودیم که خلاف جریان باشیم و از همان‌ها خرید کنیم. اما من به عنوان کسی که همیشه فکر کردم نه من و نه هیچ ایرانی اقلیت نیست؛ بلکه یک نفر از اکثریت هستیم، به اسم ایرانی و همه باید از حقوق برابر برخوردار باشیم.»
طلوعی همچنین به روایت محروم شدن‌ خود از فعالیت‌های هنری پرداخت.

مهمان بعدی، صدیقه وسمقی بود که به عنوان اسلام‌شناس به این پرسش پاسخ داد که چرا شیعه با بهاییان سر ستیز دارد: «خوش‌وقت شدم که با برخی از بهاییان در زندان آشنا شدم و به من کمک کرد بیشتر با درد و رنج این هم‌وطنان آشنا بشوم. آن‌ها با استقامت و پایداری‌شان و هزینه‌هایی که دادند به توسعه فرهنگی ایران کمک می‌کنند. اما آیا این دیگرستیزی و عدم تحمل عقاید و باورهای دیگر، مختص اسلام علیه بهاییان است یا در دیگر ادیان هم می‌بینیم؟ در همه ادیان از قدیم تا هنوز باقی مانده است. اشتباهات جامعه بشری از دیرباز داشته است، یکی هم تعصب دینی و عدم تحمل پیروان دیگر ادیان آن‌ها است. مسلمان‌ها هم دین بعد از خودشان را نپذیرفتند. حتی در آیین باب هم در کتابِ بیان همین عدم پذیرش دیگر ادیان را می‌بینید. آیین بهایی آن را تصحیح کرد. این مساله ریشه‌ای سنتی دارد. انسان اما کوشیده تا اشتباهاتش را تصحیح کند؛ مثل تلاش اعلامیه جهانی حقوق بشر در رفع تبعیضات انسانی. اما این مساله جدید است و باور کهن ریشه‌دار هنوز جریان دارد. در جهان اسلام فقها سد بزرگی مقابل توسعه فرهنگی هستند، چون نتوانستند اشتباهات سنتی و تاریخی را تصحیح کنند. فقهای ما با گفتمان‌هایی مثل صلح، آزادی و حقوق بشر بیگانه هستند.»

وسمقی با چنین مقدمه‌ای به امروز جامعه بشری پرداخت که همه انسان‌ها وظیفه دارند اشتباهات گذشته را تصحیح کنند: «امروز بشریت گام بزرگی برداشته است و بسیاری به این می‌اندیشند که نباید حقوق انسانی را به عقیده و جنسیت و نژاد آن‌ها گره بزنیم؛ این‌ها از دستاوردهای بشری است که حاصل قرن‌ها ستیزه و ناملایمات است. این‌ها ارزان و مفت به دست نیامده است. بسیار باعث تاسف است که متولیان دین و روحانیت و مدارس علوم دینی از این دستاوردهای معقول بشری به دور هستند. بلکه این‌ها را دستاوردهای کفر و غرب می‌دانند که این‌هم نتیجه جهل است. برای همین است که ما هنوز هم این مشکلات را در کشورمان برای هموطنان بهایی شاهد باشیم.»

مهناز پراکند در همین سیستم قضایی جمهوری اسلامی که زیر نظر روحانیت اداره می‌شود، پرونده دفاع از بهاییان را برعهده داشته است. در واقع قانون یکی از بازوهای تحمیل تبعیض و همین‌طور تابوسازی است، اما آیا برخورد با بهاییان ریشه حقوقی و قانونی دارد؟

پراکند در پاسخ به این پرسش گفت که این برخوردها نه جنبه حقوقی و نه قانونی دارد: «در هیچ یک از قوانین کیفری ایران بهایی بودن جرم نیست، همان‌طور که فعال سیاسی یا فعال حقوق بشری بودن جرم نیست. همان‌طور که درویش بودن جرم نیست. اما با همه این اقشار برخورد مجرمانه و امنیتی می‌شود. یعنی برای همه یک نوع پرونده یعنی امنیتی توسط نهادهای امنیتی ساخته می‌شود. مشکل اصلی به ساختار ایدئولوژیک و متکی به ولی فقیه و قانون اساسی جمهوری اسلامی برمی‌گردد. این ساختار به یک نفر قدرت کامل داده است و هر جا حرف از حقوق و آزادی ملت شده، مشروط به مفاهیمی مبهم مثل موازین اسلامی کرده است. همان‌جا که برای انسان‌ها با عقاید و باورهای مذهبی یک دین را اصلی می‌داند. همین مساله راه را برای اعمال تبعیض و نادیده گرفتن حقوق شهروندی مردم ایران باز می‌کند. بخش‌های دیگری از ملت به جز بهاییان هم که در این ساختار نیستند، مثل شیعیانی که ولی فقیه را قبول ندارند یا نمونه‌های دیگر شامل محرومیت‌ها و محدودیت‌ها می‌شوند.»

این وکیل ادامه داد: «می‌خواهم چند نمونه از اتهامات به بهاییان اسم ببرم؛ قضاوت با شنونده‌ها و مخاطبان. یکی از اتهامات مطرح عضویت در گروهک غیرقانونی یا فرقه ضاله بهاییت با هدف اقدام علیه امنیت ملی است. اقدام امنیت ملی از تبلیغ علیه نظام تا جاسوسی را در برمی‌گیرد. کم نیست پرونده‌هایی که با همین عنوان کلی باز می‌شود و بعد به مرور در بازجویی‌ها به آن بال و پر داده می‌شود و یکی از موارد ناظر بر اقدام علیه امنیت ملی را عنوان می‌کنند و بعد اتهام را متوجه متهم می‌کنند. من بر اساس تجربیاتم به جرات می‌گویم از اجتماع و تبانی که علیه بهاییان به کار می‌رود، مهمانی‌ها و دورهمی‌های‌شان است که گاهی مراسم‌های مذهبی‌شان برگزار می‌شود؛ یعنی در خانه‌های خود. این جمع شدن مصداق اجتماع و تبانی می‌شود و حکم می‌دهند. همکاری با موسسه غیرقانونی مجازی بهاییان با هدف اقدام علیه امنیت ملی در تمام این اتهام‌ها اول عضویت در گروهک غیرقانونی یا فرقه ضاله مطرح است و در آخر اتهام هدف اقدام علیه امنیت ملی ذکر شده، یعنی در ذهن اینها از پیش هر حرکت بهاییان اقدام علیه امنیت ملی است.»

در ادامه این نشست، برخی از خانواده‌های اعدام شده‌های بهاییان، دانشجویان محروم از تحصیل و همچنین زندانیان بهایی در نظام جمهوری اسلامی، به جمع مهمانان آمدند و تجربه‌های خود را در میان گذاشتند.

گفت‌وگوی کامل این نشست را می‌توانید در کانون مدافعان حقوق بشر بشنوید.

 

Leave a Reply