منبع: iranwire.com
بهنام قلیپور
«عبدالله شهبازی» یکی از بزرگترین تئوریسنهای نفرتپراکنی علیه یهودیان و بهاییان در ایران، از چشم قدرت افتاده و به حاشیه رانده شده است و برخی گزارشهای تایید نشده هم از مهاجرتش به آمریکا حکایت دارد.
این گزارشها میگوید شهبازی ابتدا در خانه دخترش در نیویورک ساکن بوده و بعدها به خانه دیگری نقل مکان کرده است.
گروهی از فعالان رسانهای و حقوق بشری هم تایید کردهاند، شهبازی از سالها پیش ساکن آمریکا شده است.
علنی شدن این خبر در هفتههای اخیر بازتابهای زیادی در میان نهادهای حقوق بشری و مدافع حقوق اقلیتهای مذهبی به خصوص بهاییان و یهودیان داشته است.
عبدالله شهبازی کیست؟ چه کاره بوده؟ چه کرده و چه نوشته؟ چه گذشتهای دارد و با چه نهادها و سازمانهایی همکاری داشته و نقش او در سیستم ایدئولوژیک نظام جمهوری اسلامی به منظور تشدید و تعمیق یهودیستیزی و بهاییستیزی در ایران چه بوده است؟
عبدالله شهبازی کیست؟
عبدالله شهبازی یکی از معدود مورخان نفرتپراکن در جمهوری اسلامی است که از تبار فئودالهای شیراز است و مدتی هم عضو انجمن «حجتیه» بود، همان انجمنی که با هدف مبارزه با بهاییت در ایران بنیان گذاشته شد.
انجمن حجتیه تشکیلاتی بود که با هدف اصلی، دفاع از اسلام در مقابل بهاییت و تلاش برای «فراهم کردن زمینه ظهور امام عصر» در سال ۱۳۳۲ به رهبری یک روحانی شیعه به نام شیخ «محمود حلبی» تاسیس شد و شهبازی هم تحت تاثیر عقاید بنیانگذار این انجمن، بهاییستیزی در ایران پس از انقلاب سال ۱۳۵۷ را به کمک دهها نهاد مطالعاتی و امنیتی تئوریزه کرد.
شهبازی در خودنوشتی تاریخ تولدش را اول شهریور ۱۳۳۴ در شیراز اعلام کرده و نوشته است: «پدرم رییس یکی از ایلات کوهنشین جنوب شیراز و ثروتمند و مقتدر بود.»
وی نوشته که وقتی هفت سال داشته است، پدرش «در منطقه کوهمره سُرخی به قیام مسلحانه علیه حکومت پهلوی {و در حمایت از آیتالله روحالله خمینی} دست زد و در سال ۱۳۴۳ تیرباران شد»، همانطور که برخی دیگر از سایر اقوامش به خاطر اقدام مسلحانه تیرباران شدند.
او در اینباره نوشته است: «پدرم، حبیبالله شهبازی، رییس طوایف کوهمره سُرخی و مردی فرهیخته و محبوب مردم بود؛ خط زیبایی داشت و از بنیانگذاران کشاورزی مدرن در فارس بهشمار میرفت. مادرم از ایل کشکولی است و پدربزرگش، حاج محمدکریم خان کشکولی، نماینده ایل قشقایی در مجلس دوم مشروطه بود. در سال ۱۳۱۱ در جریان سرکوب خونین عشایر فارس، حکومت رضا شاه دو عمویم (سرمست خان و عبدالله خان سُرخی) را به همراه دو عموزادهشان (ملا سلبعلی و ملا طفعلی سُرخی) به شهادت رسانید و مرا به یاد عموی شهیدم عبدالله نامیدند.»
شهبازی از چه زمانی فعالیت سیاسی خود را آغاز کرد؟
شهبازی حدود چهار سال بعد یعنی در سال ۱۳۴۸ که کینهای عمیق از حکومت پهلوی به دل گرفته بود وارد محافل سیاسی و مذهبی آیتالله خمینی و از شاگردان شیخ «محیالدین حائری شیرازی» شد.
در تابستان ۱۳۴۹ در ۱۴ سالگی برای نخستین بار به اتهام پخش اعلامیه مرجعیت آیتالله روحالله خمینی در مجلس ختم «محسن حکیم» (مسجد نو شیراز) دستگیر شد. شهبازی پس از دو بازداشت دیگر در سالهای ۱۳۵۰ و ۱۳۵۱، سرانجام در تابستان ۱۳۵۲ به اتهام عضویت در گروهی با «مرام ضدیت با مقام سلطنت» به یک سال و نیم زندان محکوم و در زندان تحت تاثیر «محمدعلی عمویی»، «عباس حجری» و «تقی کیمنش» به حزب توده پیوست.
او در موج اول بازداشت اعضای حزب توده در بهمن سال ۱۳۶۱ هم دستگیر و یکی از کسانی بود که خیلی زود اظهار «ندامت و توبه» کرد و تمام و کمال با بازجویان همکاری کرد و سال ۱۳۶۴ از زندان آزاد شد.
شهبازی ۲۷ ساله هنگام بازداشت، مسئول شعبه کل انتشارات، معاون شعبه مرکزی آموزش، مسئول شعبه آموزش تهران و مسئول نشریه داخلی تئوریک حزب توده بود.
چگونه همکاری شهبازی با نهادهای اطلاعاتی آغاز شد؟
پس از تشکیل وزارت اطلاعات و انتقال پرونده حزب توده به وزارت اطلاعات، شهبازی که به دستور «روحالله حسینیان»، جانشین وقت دادستانی در وزارت اطلاعات آزاد شده بود، همکاری خود با نهادهای اطلاعاتی و امنیت را آغاز کرد.
به این ترتیب شهبازی که پیش از انقلاب از «اسلام برگشته و مارکسیست» شده بود، پس از انقلاب دوباره مسلمان شد و پرونده همکاریهای او با نهادهای امنیتی به بیش از چند صد جلد کتاب و مقاله رسید.
شهبازی در برخی زیرمجموعههای پژوهشی نهادهای امنیتی به کارگیری شد و به تدریج بیش از پیش مورد اعتماد نهادهای اطلاعاتی و امنیتی قرار گرفت و به ابزاری نفرتپراکن علیه بهاییان و یهودیان در ایران تبدیل شد.
موضوعی که برای مقامهای جمهوری اسلامی هم همچنان مهم است و برخورد و پروندهسازی و مقابله با اغلب اقلیتها و آیینهای دینی را دستور کار نهادهای اطلاعاتی و امنیتی خود دارد؛ اما بدون شهبازی و با نیروهای جوانتری که هر یک به نوعی شاگرد شهبازی محسوب میشوند.
شهبازی در جمهوری اسلامی چه مسوولیتهایی داشت؟
شهبازی حدود سه سال پس از آزادی در زندان یعنی سال ۱۳۶۷ موسسه «مطالعات و پژوهشهای سیاسی» وابسته به وزارت اطلاعات را بنیان نهاد و به مدت یک دهه مسئولیت اداره امور پژوهشی این موسسه را برعهده داشت.
در جریان این همکاریها بود که متن اعترافات «حسین فردوست»، رییس دفتر ویژه اطلاعات دربار شاهنشاهی به شهبازی داده شد که حاصل آن انتشار کتاب «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی» در سال ۱۳۶۹ از سوی همین موسسه بود.
این کتاب سال ۱۳۹۹ به عنوان یکی از کتابهای برگزیده در نخستین جایزه «کتاب تاریخ انقلاب اسلامی» معرفی شد.
شهبازی در همین دوران یعنی در سالهای ابتدایی دهه هفتاد شمسی، دو کتاب «خاطرات کیانوری» و «خاطرات ایرج اسکندری»، دو دبیر اول حزب توده را با همکاری همین نهادهای اطلاعاتی تدوین و منتشر میکند.
این موسسه را باید یکی از نهادهای مروج بهاییستیزی و یهودیستیزی در جمهوری اسلامی دانست که تاکنون دهها مقاله و گزارش و کتاب در اینبار منتشر کرده است.
او در سال ۱۳۷۴ به دستور آیتالله «علی خامنهای»، مرکز اسناد «بنیاد مستضعفان و جانبازان» را تحویل گرفت و آن را با نام موسسه تخصصی «مطالعات تاریخ معاصر ایران» سازماندهی کرد.
عبدالله شهبازی چرا و چگونه از چشم قدرت افتاد؟
در پرونده فکری و کاری شهبازی از همکاری با خمینی گرفته تا حزب توده و حمایت از «محمد خاتمی»، «محمود احمدینژاد» و «میرحسین موسوی» و چندین نهاد کوچک و بزرگ فرهنگی و امنیتی و اطلاعاتی دیده میشود.
بررسی مجموع دیدگاهها و نوشتارهای او نشان میدهد که او برای خوشایند نهادهای اطلاعاتی و امنیتی، قصهها و داستانهای بسیاری علیه بهاییان و یهودیان در ایران ساخته و پرداخته کرده که این رویه حتی به مذاق دفتر آیتالله علی خامنهای هم خوش آمده و از وی چندین مقاله در سایت رهبر انتشار یافته است.
دوره پنج جلدی «زرسالاران یهودی و پارسی استعمار بریتانیا و ایران» در سالهای ۱۳۷۷ تا ۱۳۸۳ و «حزب توده از شکلگیری تا فروپاشی» در سال ۱۳۸۷ از دیگر آثار جنجالبرانگیز اوست.
مهمترین کتاب شهبازی را باید «زرسالاران یهودی» دانست که پنج جلد آن منتشر شده است. این کتاب در سال ۱۳۸۵ به عنوان «کتاب سال» جمهوری اسلامی برگزیده شد.
شهبازی در اواخر سال ۱۳۸۶ هم کتابی به نام «زمین و انباشت ثروت: تکوین الیگارشی جدید در ایران امروز» منتشر کرد که در نهایت با شکایت افراد متعددی در استان فارس از جمله مرحوم حائری شیرازی امام جمعه وقت به زندان محکوم میشود.
شهبازی که روزگاری بنابر اسناد و گزارشها، شاگرد حائری شیرازی و مدیون روحالله حسینیان بود، بعدها رودروی آنها ایستاد و حائری شیرازی را متهم به فساد مالی و روحالله حسینیان را در پرونده جنجالی قتلهای زنجیرهای به «نفوذی» و «بهایی» بودن متهم کرد.
تیره شدن روابط او با نهادهای اطلاعاتی و امنیتی و روحانیون جمهوری اسلامی در پی این اختلافها و از همه مهمتر حمایت از میرحسین موسوی در جریان اعتراضهای سال ۱۳۸۸ به نتیجه انتخابات ریاستجمهوری باعث شد که شهبازی به تدریج از چشم کارفرمایان خود بیفتد.
از نظر سایت محافظهکار «رجانیوز» عبدالله شهبازی «یک کیسِ قابل بررسی است، نه از این جهت که ادعا کرده روحالله حسینیان بهایی است، یا مدعی تعاملات آیتالله حائری شیرازی با خاندانهای بهایی و فراماسونر استان فارس است، بلکه او را باید از زاویه تشدید تعارض میان جناحهای سیاسی» ارزیابی کرد.
به نوشته این سایت محافظهکار مهمترین بحثی که شهبازی در دو دهه اخیر طرح کرده و پرورشش داده بحث «یهودیان مخفی» و «بهاییان مخفی» بوده است.
این سایت محافظهکار که به همراه بسیاری دیگر از نهادهای امنیتی و اطلاعاتی و تبلیغاتی روزگاری حامی و مدافع و مبلغ آثار و دیدگاههای شهبازی علیه بهاییان و یهودیان بود، پس از آنکه شهبازی گروهی از روحانیون و محافظهکاران را مرتبط با بهاییان یهودیان دانست و گرایش سیاسی او نزدیک به گروهی از اصلاحطلبان شد، به یکباره به منتقد او تبدیل شده و تمام فعالیتهای پژوهشی وی را زیر سوال برد.
«رجانیوز» در اینبار مینویسد: «اگر مواضع سیاسی شهبازی از اواسط دهه ۷۰ به بعد را مرور کنیم، چه چیزی میبینیم جز ایجاد تضادها و دعواهای جعلی در تاریخ و بر مبنای آنها حمله کردن به افراد مختلف؟… بحثهایی مثل نَسَب یهودی فامیل مادری فلانی یا شهرت روستای پدری فلان فرد به یهودی بودن و ارتباط سنتی خاندان آن دیگری با بریتانیا و امثالهم؟»
این سایت با انتقاد از تسری یافتن نحوه نگاه و اتهامافکنی شهبازی به افراد و شخصیتهای سیاسی و فرهنگی و دینی مورد تایید نظام نوشته که چنین نگاه و روشی هم در میان «نیروهای انقلابی و ارزشی» رواج یافته است؛ به طوری که آنها «سرِ قلم خود را به سمت جبهه داخل برمیگردانند و گاهی با توجه به اینکه دماوند یکی ازخاستگاههای یهودیان مخفی است، دنبال اثبات مشکوک بودن حسین شریعتمداری هستند و گاهی در جستجوی بهایی مخفی بودن حسینیان و احمدینژاد و روحانی هستند، گاهی سعید امامی، گاهی حبیبالله عسگر اولادی به خاطر اینکه آخر فامیلیاش مسلمان دارد، گاهی حسین طائب به خاطر اینکه باید دید واقعا فامیلیاش با ط است یا با ت و اگر با ت بود، باید دید اجدادشان از چه چیزی تائب بودهاند.»
«رجانیوز» ادامه میدهد: «روح تمام سخنان آقای شهبازی درباره تاریخ معاصر همین است و اگر پوستههای سخنش را بشکافیم، به هستهای جز این نمیرسیم.»
شهبازی در کتابی که در کانال تلگرامی خود با نام «سرویسهای اطلاعاتی؛ فرقههای رازآمیز و ایران» هم منتشر کرد و آن را بخشی از جلد آخر و چاپ نشده زرسالاران یهود معرفی کرده است، این ادعاها را درباره برخی محافظهکاران هم تکرار میکند.
کیسه شهبازی وقتی به تن گروهی از محافظهکاران هم خورد، این شیوه بررسی تاریخی او را برنتابیدند و نوشتند: «شهبازی با یک تبارشناسی ناقص و ارتباط دادن افراد به یک منطقه و روستا نتایجی عجیب و بیش از مقدمات خود میگیرد. این شیوه میتواند موضوع بسیار مهم یهودیان و بهاییان مخفی را لوث کند و در هنگام برملا شدن شبکه یهودیان و بهاییان مخفی آنها را از مهلکه نجات دهد.»
آیا اسنادی در مورد بهاییستیزی و یهودیستیزی شهبازی وجود دارد؟
عبدالله شهبازی همانطور که سایت «رجانیوز» نوشته با حمایت و هدایت نهادهای اطلاعاتی و امنیتی طی سه دهه به ابزاری به ظاهر علمی و تاریخی علیه بهاییان و یهودیان در جمهوری اسلامی تبدیل شد و نوشتهها و گفتههای وی نقش بسزایی در گسترش بهاییستیزی و یهودیستیزی در ایران داشت.
شهبازی در گفتاری درباره بهاییان چنین مینویسد: «فرقه بهایی دین، به معنای مرسوم، نیست؛ فرقهای بسیار منسجم و متمرکز و پنهانکار است که قریب به یک قرن و نیم پیشینه فعالیت مخفی، بهویژه نفوذ در نهادهای دولتی و سازمانهای سیاسی و ایجاد لابیهای پنهان و متنفذ قدرت، در کارنامه خود دارد. از این منظر هیچ سازمان سیاسی ایرانی قابل قیاس با فرقه بهایی نیست.»
شهبازی در ادامه بهاییان را متهم به «فعالیتهای تخریبی و تروریستی و جاسوسی» در ادوار مختلف تاریخ کرده و ادامه میدهد که «فرقه بهاییت برخی افراد را به سرویس اطلاعاتی اسراییل (موساد) وصل» میکرده است.
به ادعای وی: «سران فرقه بهاییت در آمریکا و کانادا و اسراییل چنان پیوند یافتهاند با نئوکانهای آمریکایی-کانادایی-اسراییلی و باند نتانیاهو در اسراییل که در واقع باید از آنان به عنوان شاخه اصلی شبکه ایرانی نئوکانها نام برد.»
وی در نوشتار دیگری مدعی شده است: «از نخستین روزهای فعالیت فرقه بهایی مجموعهای از قتلها آغاز شد که اسرار برخی از آنها تاکنون روشن نشده و در برخی موارد نقش بهاییان در آن کاملا به اثبات رسیده است.»
به ادعای شهبازی، بهاییان در ایران در پنج نوع قتل «سیاسی»، «مسلمانان»، «بابیان»، «بهاییان مطلع از اسرار» و «شخصی» دست داشتهاند.
به نوشته شهبازی: «رهبری بهاییت و عناصر مشکوکی در میان جبهه مخالف بهاییان به عمد و با اهداف معین تبلیغی و سیاسی به ایجاد مهمترین و جنجالیترین آشوبهای خونین ضدبهایی، معروف به بهاییکشی» دست میزدند.
وی در یکی از مباحث خود به صراحت میگوید: «اصولا از نگاه من بهاییت دین نیست؛ بلکه کالت است، یعنی فرقه متشکل سازمانیافته با ۱۵۳ سال سابقه است.»
شهبازی در جایی دیگر میگوید: «من به وجود سازمان مخفی بهاییت در ایران، بهجز تشکیلات علنی آن، باور دارم و کارکردهای پنهان و تخریبی این فرقه را، از نفوذ و ترور تا عملیات گسترده و مافیایی مالی، در دوران قاجاریه و پهلوی شناخته و شناسانیدهام.»
از عبدالله شهبازی گفتوگویی با با هفتهنامه پنجره در دسترس است که وی در آنجا مدعی شده است: «برخلاف تبلیغات سنگین، بهاییان به عنوان شهروندان ایران از این حقوق برخوردارند و به زندگی و کسبوکار خود اشتغال دارند و کسی مزاحم آنان نیست.»
شهبازی ادامه داده است: «مواردی که به عنوان نقض حق شهروندی بهاییان عنوان میشود، به حق شهروندی فردی مربوط نیست. بلکه ناشی از تلاش بخشی از بهاییان است برای تثبیت فرقه خود به عنوان نهادی قانونی و رسمی. یعنی تلاشی است سیاسی طبق دستور بیتالعدل، سازمان مرکزی بهاییان مستقر در حیفا که حضور و فعالیت علنی این فرقه را به جمهوری اسلامی تحمیل کنند.»
وی با تکرار این ادعا که «فرقه بهایی به عنوان شاخه ایرانی لابی نئوکان در آمریکا عمل میکند»، از برخوردهای جمهوری اسلامی با پیروان این آیین در ایران دفاع کرده و چنین مقابلهای را مشروع میداند.
شهبازی پا را فراتر از این گذاشته و با نقض حقوق بهاییان میگوید: «زمانی که فرد بهایی اصرار دارد در فرمهای مربوطه، خود را به عنوان بهایی ذکر کند، ما با پدیدهای سیاسی مواجهایم؛ یعنی همان تحرک تشکیلاتی برای تحمیل یک سازمان غیرقانونی که طبعا با مقابله مواجه میشود و این امر نقض حقوق شهروندی فرد فوق نیست؛ بلکه پیامد کنش سیاسی است که طبعا فرد بهایی پیامد آن را میداند و داوطلبانه این کار را میکند.»
به اعتقاد شهبازی «نکته مهم در مسئله حق شهروندی بهاییان به عنوان سازمان، نه فرد، تعارض آن با حق حاکمیت ملی است. تکرار میکنم که بهاییت کالت است. کالت به فرقهای اطلاق میشود با دعاوی دینی یا شبهدینی که دارای تشکیلات متمرکز در حول مرکزیت است.»
شهبازی میافزاید: «ما با سازمانی {بهاییان} مواجهایم که تابع قوانین ایران نیست و قوانین و مقررات خود را فراتر از قوانین ملی این و آن دولت میداند و اعضای آن در ایران میخواهند شهروند ایران نیز باشند. این پدیده را میتوان دولت در دولت نامید که تناقض تبعیت دوگانه فرد از دو ساختار سیاسی را پدید میآورد.»
عبدالله شهبازی درباره یهودیان هم چنین دیدگاه مشابه و خصمانه و یکسویهای دارد و در این سالها دهها مقاله و کتاب علیه آنها در ایران منتشر کرده است.
مرکز پژوهشهای او درباره یهودیان اثبات و شناسایی «یهودیان مخفی» در ایران و تبیین و تشریح پیوند یهودیان با بهاییان بوده است.
او مینویسد: «آشنایی با پدیده یهودیت مخفی واجد اهمیت فراوان در تبیین برخی تحولات تاریخ معاصر ایران است. برای شناخت این پدیده سالها کوشیدهام. دریافتم که یهودیان مخفی در بسیاری از نقاط ایران فعالیت داشته و ریشه دوانیدهاند؛ ولی در تنها مکانی که این پدیده با نام رسمی فرقه دونمه شعبه یا شاخه پدید آورده، دماوند است.»
به اعتقاد وی «پدیده یهودیان مخفی (انوسیها) و نقش ایشان در پیدایش و گسترش بابیگری و بهاییگری عامل مهمی در تحولات معاصر ایران است.»
به نوشته وی «صرفنظر از انوسیها (یهودیان مخفی)، نقش یهودیان علنی در ترویج و گسترش کمی و کیفی بابیگری و بهاییگری نیز چشمگیر است.»
شهبازی بر این باور است: «در ایران یهودیت مخفی با پدیدهای مشابه و خویشاوند بهنام بهاییت مخفی پیوند خورده است.»
در سایتها و مجموعههایی که او طی سالهای اخیر مسئولیت اداره آنها را برعهده داشته است، مملو از مطالب و مقالاتی با هدف اثبات این موضوع است.
در یکی از همین مقالات که در سایت «موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی» منتشر شده به صراحت آمده است: «در بسیاری از نقاط جهان، به ویژه ایران اکثر بهاییان متمایل به جهودان و دولت اسراییل بودهاند و در راستای سیاستها و برنامههای این کشور پیش رفتهاند.»
این سایت اضافه کرده است: «اگرچه بیشترین پیروان مسلک بهاییت یهودیان بودند، اما به این نکته باید توجه کرد که گرایش یهودیان به بهاییت همانند گرایش یهودیان به اسلام واقعی نبود. بلکه یهودیان در صدد بودند با پذیرش آیین بهایی، منافع استعماری و جاسوسی خود را بیش از پیش تحقق بخشند. بهاییان نیز تلاش میکردند از اختلاف دیرین مسلمانان و یهودیان استفاده کرده، یهودیان را به عنوان حامیان و پشتیبانان اصلی دین تازهتاسیس خود قرار دهند؛ از این طریق هر دو گروه به اهداف استعماری بلندمدت خود نائل آیند.»
این مقاله تنها جزیی از دهها مقالهای است که زیر نظر عبدالله شهبازی در سایتهای وابسته به مراکز امنیتی و اطلاعاتی جمهوری اسلامی علیه بهاییان و یهودیان منتشر شده است.
شهبازی با این وجود به طور تلویحی اعتراف کرده که این تلاشهایش چندان در گذشته مثمر ثمر نبوده و آنگونه که میخواسته نتوانسته که بهاییان و یهودیان را به همنسلان خود بشناسند و چنین نوشته است: «نسل ما، به دلیل فقر مدهش دانش تاریخی و سیاسی در ایران و بعضا به تاثیر از آموزههای انجمن حجتیه، بهاییت را تنها به عنوان فرقه ضاله میشناخت، و چوب این عدم شناخت را خورد. امیدوارم نسل جدید بهاییت را آنگونه که هست، یعنی به عنوان لابی پنهان و به شدت استتار شده قدرت سیاسی و مالی بشناسد که از آموزهها و ساختار فرقوی برای تحقق اهداف خویش بهره میبرد.»
شهبازی در شرایطی این آرزوی ضد حقوق بشری خود را تکرار کرده که از چشم قدرت افتاده، دیگر در میان قدرتمندان ایدئولوژیک نظام شیعی جایگاه سابق و کارکرد قبلی خود را ندارد و بهتر از هر کس دیگری میداند که حاشیهنشینی بیش نیست و تمام دلخوشی او حالا یک کانال مهجور تلگرامی است که در آن مطالبی تاریخی منتشر میکند.
کاهش چشمگیر فعالیتهای و گزارشهای ضد بهایی و ضد یهودی شهبازی را باید پایان پروژه نظام از طریق شهبازی علیه پیروان این دو آیین دانست. از سوی دیگر، عواقب حقوقی نفرتپراکنیِ دینی بر کسی که اکنون در کشورهای غربی سکونت یا به آنجا رفت و آمد دارد، پوشیده نیست.
Leave a Reply