داستان ما یکی‌است؛ نامه‌ی فریبا کمال آبادی از زندان اوین

, , Leave a comment

منبع:‌ iranwire.com

«فریبا کمال‌آبادی»، شهروند ۶۲ ساله بهایی که در حال گذراندن حکم ده سال حبس در زندان اوین است، در نامه‌ای که نسخه‌ای از آن توسط یکی از نزدیکان او در اختیار «ایران‌وایر» قرار گرفته، به شدت گرفتن آزار‌و‌اذیت بهاییان در ایران واکنش نشان داد.  

او این نامه را صبح چهارشنبه ۱۷آبان پس از تماس تلفنی با همسرش و اطلاع از حمله ماموران به منزل مادر دامادش نوشته است. ماموران امنیتی در غیاب صاحب‌خانه به منزل او در همدان هجوم برده، در خانه را شکسته و منزل را زیر‌و‌رو کرده‌ بودند. 

فریبا کمال آبادی می‌نویسد که صبح چهارشنبه‌ را درحالی‌که قلبش مملو از حزن و اندوه به‌خاطر اخبار آزار و سرکوب بهاییان بوده، آغاز کرده است. اندوه برای شدت ستم و حزن، به جهت شدت خصومت حکومت با جمعی از صلح‌جوترین و قانونمندترین شهروندان ایرانی. 

او این‌طور ادامه می‌دهد که این اندوه و حزن، تداوم همان اندوهی است که از اواخر تابستان سال گذشته در پی قیام اعتراضی مردم در مرگ «مهسا (ژینا) امینی» و مرگ تعدادی از جوانان عزیز ایران در مسیر احقاق حقوق اولیه انسانی‌شان بر قلب من و قلب‌های بسیاری از هموطنان عزیزم مستولی شده بود.

خانم کمال‌آبادی در ابتدای نامه با نقل خاطره‌ای از دستگیری والدین سه کودک خردسال بهایی و دوری فرزندان از پدر و مادرشان می‌نویسد: «دستگیری‌های والدین دارای فرزندان خردسال به‌عنوان یک اقدام برنامه‌ریزی شده که هنوز هم متاسفانه ادامه دارد، تاثیرات منفی جبران‌ناپذیری بر کودکان و والدین آنان بر جای می‌گذارد و مصداقی از شکنجه کودک است.»

در بخش دیگری از نامه، فریبا به بازگویی اخبار مربوط با آزار و فشار بر هم‌وطنان بهایی در روزهای گذشته می‌پردازد: «حدود ۲۵ منزل مورد حمله و تاراج قرار گرفته و ۹ نفر در همدان دستگیر و زندانی شده‌اند. همچنین خبر دستگیری حدود ۶ بهایی دیگر در کرج را هم شنیدم. یکی از آن‌ها برادرزاده همسرم فواد طائفی، دارای ۳ فرزند خردسال و نوجوان است. فواد هم در زمان کودکی‌اش شاهد زندانی شدن پدرش و بعدها دستگیری مادرش در مشهد، و سپس شاهد دستگیری و زندانی شدن پدر همسرش در زندان رجایی‌شهر کرج بوده است. در میان دستگیرشدگان در کرج، زن و شوهر جوانی هستند که آن‌ها نیز دو کودک خردسال دارند.»

سپس می‌نویسد: «به جرات می‌توان گفت که حتی یک خانواده بهایی در ایران نیست که گذشته‌ای مملو از رنج‌ها و صدماتی این چنین در چند نسل متوالی نداشته باشد.»

در ادامه، فریبا خاطره‌ای را از یکی از جلسات بازجویی‌اش در مرداد۱۴۰۱ بازگو می‌کند که او در آن جلسه برای بازجو توضیح داده که تشکیلات بهایی از سال ۱۳۸۷، زمانی که وی زندانی بوده، تعطیل شده و پس از آزادی از زندان، هیچ مسوولیتی در اداره جامعه بهایی نداشته؛ به همین دلیل اتهام تشکیل جمعیت غیرقانونی در موردش صدق نمی‌کند.

بازجو پاسخ داده: بله می‌دانیم که شما هیچ مسوولیتی در این مدت نداشته‌اید، ولی از نظر ما همه بهاییانی که در ایران باقی مانده و ایران را ترک نکرده‌اند باید دستگیر و زندانی شوند و اگر دست‌مان باز بود همه را زندانی می‌کردیم. 

فریبا می‌نویسد: «من در آن لحظه تصور می‌کردم این پاسخ تنها توجیهی برای دستگیری غیرقانونی من است؛ اما اینک با حمله به منزل چند خانم سالمند بهایی در همدان، مطمئن شدم که آن روز، بازجو از یک استراتژی عینی و واقعی حکومت در مورد جامعه بهایی ایران سخن می‌گفت.»

فریبا کمال آبادی نامه‌اش را درحالی‌که دو نوه‌اش و مردم ایران را مورد خطاب قرار می‌دهد، با این عبارات پایان می‌دهد:

«برای تمامی فرزندان ایران و مردم عدالت‌پرور سرزمین محبوبم که عزیزان و جوانان‌شان را در اثر ظلم و بیداد از دست داده‌اند. زیرا که #داستان-ما- یکیست. شاید شنیدن این داستان‌های دردناک اما واقعی سبب شود بیش از پیش تلاش کنیم تا عدالت جانشین ظلم و نورانیت جایگزین ظلمت شود.
فریبا کمال‌آبادی، زندان اوین، آبان ۱۴۰۲»

«داستان ما یکیست»، اشاره به کمپین جامعه جهانی بهایی در چهلمین سالگرد اعدام ده زن بهایی است که در خرداد ۱۳۶۲، به‌اتهام پیروی از دین بهایی در شیراز اعدام شدند. 

 

Leave a Reply