داستان وفا، كودك مژگان عمادی يكی از دوازده زندانی اخير بهايی در شيراز+تصویر

, , 1 Comment

تاریخ خبر: دوشنبه 7 فروردین 1391 –

داستان وفا، كودك مژگان عمادی يكی از دوازده زندانی اخير بهايی در شيراز+تصویر article picture
پارس دیلی نیوز، گزارش دریافتی:اسم اين كودك بهايي وفا است. او در كشور ايران و در شهر شيراز زندگي مي كند. با اينكه بيش از 7 سال از سن او نگذشته، اما تبعيض، خشونت و بي عدالتي را بارها در زندگي خود تجربه كرده است. كلاس اول كه مي خواست در يك مدرسه نام نويسي كند، والدينش همه مدرسه هاي اطراف خانه اشان را زير و رو كردند تا يكي از آنها حاضر شد اين پسر باهوش و مودب را ثبت نام كند. مادر وفا كه تا دو ماه گذشته مشغول ترجمه دومين كتابش بود هم يك زن ايراني شريف است و با تمام وجودش كشور و هم وطنانش را فارغ از هر گونه تبعيض دوست دارد.

حدود چهل و پنج روز پيش، افرادي بدون حكم بازداشت قانوني و بدون ارائه كارت شناسايي به منزلشان آمدند و با زور وارد منزلشان شدند. پدر وفا كه ابتدا آنها را با سارقين مسلح اشتباه گرفته بود، هر چه تلاش كرد تا همسايه ها را خبر كند،دهانش را گرفتند و در خانه خودش به او دستبند زدند. بعد از ورود هم، درب اتاقشان را شكستند.

چرا؟ چون همسرش رفته بود به پليس (نه پليس بين الملل) همين پليس 110 خودمان زنگ بزند!! آنها تمام كتابها و عكسهايي كه براي وفا و خانواده اش مقدس بود را با بي حرمتي در يك كيسه ريختند و با خود بردند. عكسها و فيلمهاي خانوادگي و خصوصي آنها را هم بردند و در آخر مادر وفا را جلو چشمان اين كودك و خواهر نوجوانش كه از وحشت زبانشان بند آمده بود، بردند… از بي حرمتي ها و اهانت هايي كه پدر وفا در دادگاه و اداره جاتي كه قانونا بايد به شكايات مردم رسيدگي كنند، تحمل كرد كه بگذريم، وفا ديگر حتي عكس مادرش را هم در خانه نداشت تا بتواند دق دلش را با ديدن آن خالي كند تا اينكه يك روز يك پاكت پيدا كرد كه مادرش روي آن نوشته بود: “وفاي عزيزم”.

وقتي پدرش را ديد گفت: “بابا يه سورپرايز برات دارم” و اين نوشته را به پدرش نشان داد. بعد هم روي يك مبل نشست و به آن نوشته خيره شد و تا آنجائيكه مي توانست گريه كرد.

فرداي آن شب هم وقتي كه پدرش آخرهاي شب، خسته و كوفته او را از خانه عمويش به خانه آورد، وفا حاضر نشد لباسهاي خوابش را بپوشد. چون مادرش تازه آنها را برايش خريده بود و گويي بوي او را ميداد. آن شب وفا لباسهايش را در بغل گرفت و به خواب رفت. فرداي آن شب پدر وفا كه خيلي تحت تاثير اين دو واقعه اخير قرار گرفته بود، دست وفا را گرفت و با خود به دادگاه برد. با زحمت فراوان و بطور معجزه آسايي توانست در حد دو دقيقه مسئول مربوطه را ملاقات كند و داستان وفا و خواهر نوجوانش كه به تازگي بيشتر از گذشته به وجود مادرش نياز داشت را به سرعت براي او بگويد و طی یک نامه خواهش كرد تا حكم بازداشت همسرش را به حكم وثيقه تبديل كنند. آن مسئول كه از نگاه كردن به چشمان پدر كراهت داشت، در ابتدا گفت که این موضوع به من مربوط نیست اما در يك لحظه که چشمش به اين پسر غمگين و پريشان افتاد، انگار كه دلش سوخت، با حالتي خاص نامه را از دست پدر گرفت، زيرش مطلبي نوشت و آن را به پدر داد تا به مسئول ديگر بدهد. مثل اينكه گفت: فهميدم واقعا راست مي گويي شرايط سختي داري! خصوصا اينكه پدر وفا برايش گفت كه چند سال قبل پدر و مادر همسرم فوت شده اند و او از خانواده اشان فقط يك برادر دارد كه آنهم در خدمت خودتان در زندان است. فريد عمادي كه با همسرش در زندان هستند و داستان كودك دوساله اشان كه نزد مادر بزرگ پيرش زندگي مي كند، خود داستان ديگري از اين تبعیض و نابرابری است.

به هر حال، مسئول دوم هم وقتي حكايت وفا و خانواده اش را شنيد با لحنی مخصوص گفت: قول نمي دهم و دلش نيامد از اين پاسكاري شيرين و لذت بخش بگذرد. گويا اين پاسكاري، يك بازي مرسوم و رايج آن مكان است.

از آنجائيكه در زندان هم به مادر وفا قول آزادي در روز بيست و هفتم اسفند نود را داده بودند، پدر وفا دست از تلاش بر نداشت و اميدوارانه سعي كرد اعضاء خانواده را شب عيد دوباره دور هم جمع كند. از پيش مسئول اول به دومي و از دومي به اولي و نامه نگاري هاي متوالي… تا اینکه بالاخره روز بيست وهفتم اسفند با شنيدن سيل توهين و تحقير از دفتر مسئول دوم بيرون آمد و حال توپي را داشت كه بادش را كشيده باشند. چه مي توانست به فرزندانش بگويد؟ چگونه ميخواستند سه نفري سال نو را در كنار سفره هفت سين بگذرانند؟ بگذريم… در همان روز مادر وفا را به يك زندان وحشتناك با هم بنديهاي جور واجور از دزد و قاتل گرفته تا معتاد و جنايتكار در کیانآباد شیراز منتقل كردند… بيست و هشتم وفا و خواهرش با كمك زن عمو و دوستان عزيزشان لباس هاي عيدشان را خريدند و پدرش هم به هر صورتي بود همين كار را كرد.

سفره هفت سين را با سليقه تر از هر سال چيدند و باغچه هاي در منزل را گل كاري كردند و به هر زحمتي بود تا نيمه هاي شب خانه را تميز و مرتب كردند. طوري كه وقتي وفا از حمام بيرون آمد، در دم، كنار بخاري خوابش برد و احتمالا تا صبح خواب آزادي مادر بي گناهش را مي ديده.

صبح آن روز اين خانواده، هنگام سال تحويل، سفره هفت سينشان را روي اتومبيلشان، كنار دیوار زندان پهن كردند و با راديو ماشين، لحظه سال تحويل را به ياد سالهاي گذشته گذارانيدند. پدر و مادر وفا معتقدند كه سختي هاي اين دوران مي تواند باعث رشد معنوي كليه اعضاي خانواده آنها شود و معتقدند كه اين موضوع براي جامعه دگر انديش ايراني و بخصوص براي بهائيان چيز تاره اي نيست. آنها اميدوارند كه اين گونه حوادث نتواند نه آنها و نه خانواده هايي از اين قبيل را افسرده و نا اميد كند. همچنين اميدوارند كه وفا و سحر هم عليرغم مشاهده اين تبعيض و بي عدالتيها، توانايي يادگيري و بكارگيري اين آموزه آئین بهايي را داشته باشند:

“…واكنش صحيح در مقابل ظلم، نه قبول خواسته هاي سركوبگران است و نه پيروي از خوي و روش آنان. نفوسي كه گرفتار جور و ستم هستند، مي توانند با اتكاء به قدرتي دروني كه روح انسان را از آسيب كينه و نفرت محفوظ مي دارد و موجب تداوم رفتار منطقي و اخلاقي مي شود، وراي ظلم و عدوان بنگرند و بر آن فائق آيند…”

گزارش ارسال شده به پارس دیلی نیوز

http://www.parsdailynews.com/98393.htm

 

One Response

  1. sobhe

    2012/05/01 02:45

    در نگاه به اخبار برخی سایتهای معلوم الحال به خبری بر خوردم در باره کودکی به نام وفا عمادی که نقل شده مادرش توسط نیروهای لباس شخصی و امنیتی دستگیر شده و توضیحاتی که داده شده هر انسان نا آگاه را متاثر میکند.این موضوع از چند بعد برایم قابل توجه بود.
    سایت هایی که به موضوع پرداخته اند به لطافت های قضیه خوب اشاره کرده و با جریحه دار کردن احساسات خوانندگان به دنبال اهداف انسانی هستند و اگر خوشبین باشیم چنین است.ولی چرا این گروه در قضیه نوار غزه و مسایِل فلسطین نه به کودک بی مادر ویا گرسنه و تشنه و برهنه بلکه به کشتار دسته جمعی کودکانی بسیار کم سن و سال تر از وفا عمادی اشاره ای نکردند.مگر خون وفا از آنها رنگین تر بود؟ ویا نکند این سایتها و قلم پردازانشان عقایدی مانند صهیونیزم و نازیسم دارند. این سوالی است که باید پاسخ بدهند و البته شاید این سایتها به دلیل تخصص فقط به مسایل ایران و آن هممسایل موضوعاتی خاص و از جمله اولویت بهائیت توجه دارند.والبته باید بدانندکه بهائیت فرزند نامشروعی است که از پدر و مادری بیگانه در ایران پا گرفته و قرار است همواره دردسرهایش شامل حال ملت ایران شود.
    بنده به عنوان یک ایرانی زندگی بهائیان را در کشور دیده ام. بسیاری از آنان متمول وهیچ مشکلی به لحاظ مادی و حتی به دلیل روابط درون فرقه ای اجتماعی نداشته و با رفتارهایی به زیاده طلبی هایی می اندیشند بدون توجه به ملزومات آن. می پرسید چگونه؟توضیح اینکه حق و تکلیف در برابر هم قراردارد.اگربهائیان دست به فعالیتهایی میزنند که در کشور ایران غیر قانونی است آیا در کشورهای دیگرنیز در برابر قوانین همین قدر مقاومت کرده و تن به اجرا نمی دهند؟بی شک چنین نبوده و نخواهد بود.همه میدانیم درست یا غلط دستگاه امنیتی هوشمند و وقتی بین حدود هفتاد میلیون نفر جمعیت کشورچند نفر وابسته به فرقه ای را دستگیر می کند بی دلیل نبوده و اگر مادر وفا کوچولو با علم به تبعات اقدام خود پا را از گلیم فراتر میگذاردباید کمی فکر می کرد که آیا در نبود او شوهرش میتواند از پس مشکلات فرزند داری بر آید؟ هر مبارزه ای هزینه ای دارد قرار نیست که هزینه همواره توسط یک طرف پرداخت شود.وقتی ملتی طی بیش از یکصد و شصت سال گرفتار بیماری است که عواملی خارجی از جمله دولت هایی استعماری مثل روسیه تزاری انگلیس آمریکا و اسرائیل مایل به درمان آن نبوده و در حافظه تاریخی خود جنایتهای آنها را به یاد دارند چگونه میتوانند به دولتمردان خود که برخواسته از همین ملت هستند اجازه دهند حوادث تلخ گذشته مجدد تکرار شود. هنوز کودتای سال 1332 و یا اشغال ایران در جنگ های اول و دوم را از یاد نبرده ایم. تنفر ملت ایران از انگلیس آمریکا و اسرائیل واقعی است و دلایل غیر قابل انکار دارد. آیا به دوستی این دولتها با فرقه بهائیت اندیشیده اید؟چرا یک ارباب رسانه فقط به مقطعی اشاره میکند بدون ذکر علل و عوامل. چگونه در کوران حوادث نه به رفتارهای عادی و دو پهلو بلکه اقداماتی کاملا مغرضانه فرقه ای می توان خوشبین بود که در کارنامه خود کوچکترین نشانه ای از همگرایی با آرمانهای مقدس ملتی با تاریخ کهن راندارد و همواره در شرایط سخت با بل هوسی های خود به دنبال نیات دول بیگانه رفته است البته گروهی یاد گرفته اند آنچه را که دوست دارند باور کنند واین ملاک واقعیت ها نیست. ذهنیاتی است که با تکرار تلاش می شود واقعی تلقی گردد.
    وفا عمادی وقتی بزرگ شدی اول ازمادر خود سوال کن چرا؟…بارها با ما برخورد شد که رعایت قانون کنیم.بارها به ما گفتند شما به دلیل نوع تفکر و اعتقاداتتان صلاحیت معلمی و راهبری ندارید. سرکردگان اولیه شما ثبات شخصیت نداشته و هر جا بسته به شرایط سخنی گفته اند. هرگز شفاف نبوده اید. دفاع از ملت . کشور. تلاش برای اعتماد ملی و…در قاموس شما معنا نشده و کلمه معادل آن تعریف نکرده اید و یا چنان رفتار کرده اید که در سلسله مراتب اولویت آن به فراموشی سپرده شده و در عمل نیز موضوع اثبات شده است. فراموش نکرده ایم نقش حداقل بی تفاوت بهترین شما را در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و حرمت حضور در دفاع را که با تکیه به سخنان رهبران خود مشروعیت در دست گرفتن سلاح برای دفاع را زیر سوال میبردید و ای کاش از سابقه تاریخی شما و جنگ های نی ریز و کشتارهای شما در بوانات فارس و وقایع دیگری از جمله دشت بدشت و جنایت های امثال یوسف خان صفا در روستای حشمتیه شهرستان آباده فارس بی اطلاع بودم. فراموش نکرده ایم وقتی را که با خوشحالی بیان می کردید اگر آمریکا ایران را اشغال کند ما مترجمان خوبی برای اشغالگران خواهیم بود و خواندن زبان انگلیسی اینجا به دردمان خواهد خورد. وفا اول مادر خود را مورد خطاب قرار دهد که چرا به جای خرج دادن حوصله و اجازه دادن به غبار بد بینی ها برای حل مسئله وتوجه به حق من برای داشتن زندگی مسالمت آمیز مدام باعث می شوید نگاه من نسبت به مردم کشوری که در آن زندگی میکنم متفاوت باشد. چرا باید همواره کینه نسبت به کسانی داشته باشم که در تجربه خودم هیچ بهانه ای برای این کینه یافت نمی شود و حد اقل پانزده سال از عمرم بر اساس رفتار شما تعریف می گردد.چرا با اقدامات عجولانه مردم اطراف خود را جاهل فرض کرده و به شعور آنها توهین می کنید. وقتی پیروان همه ادیان الهی و حتی غیر الهی معتقدند که از شر و شیطان خیری نمیرسد چرا اصرار داریم شیطان رانده شده را فرشته مقرب قلمداد کنیم. اگر آمریکا در مسیر تغییر افکار موفقیت هایی کسب کرده نگاه کنید به طول زمان و بهره از امکانی چون سینمای هالیوود و کسانی که تحت تاثیر این ابزار قرار گرفته اند.و بی شک ملت هوشمند ایران فریب چنین ترفندهایی را نخواهند خورد. شاخص وضعیت فعلی. سوال دوم از پدر وفا باید پرسید که چرا به سادگی اجاره داده همسرش به وادی وارد شود که زندگی حد اقل سه نفر را با بحران مواجه کند.ای کاش همه ماجرا به نبود مادر در خانه در ایام عید و حضور نداشتن سر سفره هفت سین ختم می شد. وفا سوا ل کند که چرا بایدهمواره من و امثال من و مادرم هزینه کینه توزی های فرقه ای را پرداخت کنیم. چرا همواره سردمداران ما در ناز و نعمت به سر برده و کمتر دچار دردسرهایی از نوع گرفتاریهای ما می شوند.اگر کام جوئی ها و گرفتاری عوام بهایی را با کام جوئی و گرفتاری های سردمداران فرقه در داخل و خارج مقایسه کنیم چه کسی بیشترین هزینه را پرداخته و چه کسی سود برده است؟ تا کی باید این قاعده استمرار داشته باشد؟ به یاد کودکی می افتم که در پاسخ به سوال مادرش در باره اینکه تو چه میکنی که همیشه سر و رویت خاکی است پاسخ می شنود:”خودم هم نمی دانم ولی می دانم که یک بازی است که چه ببرم و چه ببازم باید کولی بدهم.”
    داستان اصل فرقه بهائیت نیز به حال شخصی می ماند که مدام لب به اعتراض می گشود که:”خدایا چه گناهی کرده ام که هر چه مفقود می شود سرقت آن را به من نسبت می دهند و از شانس بد هر گاه خانه ام را تفتیش می کنند اموال مفقود شده آنجا یافت می شود.”
    در پایان ذکر نکته ای خالی از لطف نیست و آن این که اگر فرقه منحرف بهائیت همان رفتاری را که در ایران در پیش گرفته در کشور هایی که خود را پیشتاز رعایت حقوق بشر قلمداد میکنند در پیش می گرفت سرنوشتی کمتر از فرقه دیوید کوروش در آمریکا و یا دیگر فرقه هایی از این دست در چین فرانسه زاپن و…نصیبشان نمی شد. کشتار مسلمانان بوسنی را که فراموش نکرده اید؟مسئله این است که هر کشور سعی می کند که از فرصت فرقه ها برای رسیدن به اهداف خود بهره ببرد. مهم که شما مشخص کنید به کدام طرف تعلق دارید. جریحه دار کردن احساسات نخ نما شده و بهتر است به خود بیاییم وبیش از این بازیچه امیال دیگران قرار نگیریم. همواره تعداد اندکی به ازای دریافت هایی ضربه به ریشه ملت خود زده اند و اگر تاریخ را خوب ورق بزنید در نهایت متضرر شده اند.

    پاسخ

Leave a Reply