رهایی

, , Leave a comment

آقای سعید رضایی، در سال 2010، در یک مکالمه تلفنی از داخل زندان، با یکی از دوستان خود در خارج از کشور، درباره این دو شعر گفتگو نمودند. درباره شعر «رهایی»   توضیح دادند : زمانی که در ابتدای دستگیری و در دوران بازجویی رنج و سختی بسیار می کشیدند، این احساس که احبای همه عالم برایشان دعا می کنند، یکی از منابع عمده تقویت روحیه شان بود. آنچه در شعر «رهایی»  سروده اند به این تجربه بر می گردد.

دربارۀ شعر «رهنورد قلب و روح»   نیز گفتند آن را زمانی که اخبار و بشارات تبلیغ امر و پیشرفت نقشه پنج ساله را شنیده اند، سروده اند، و امیدوار بودند دوستان در حلقه های مطالعاتی آن را بخوانند.  تصاویر بسیار گویا و مؤثری را نیزدر این شعر توضیح دادند؛ از جمله این که در آن همه جامعه بهایی را به هیکلی پیش رونده تشبیه کرده اند. همانطور که در هنگام خیزش و پیش رفتن یک پا باید ثابت بماند تا پای دیگر برداشته شود و به بالاترو یا پیش تر نهاده شود، ایشان احبای دربند را به آن پای ثابت تشبیه کرده و همه دیگران را که آزادی حرکت و تبلیغ دارند به پای دیگر پیشرونده. تصویر دیگر، تجسم همه عالم بهایی به مثابه یک قلب است. ایشان خود وسایراحبای دربند را آن قسمت از قلب دیده اند که خون سیاه به آن میریزد تا به دنبال آن طرف دیگر قلب که احبای آزاد باشند، خون پاک سرخ را به هیکل عالم بفرستند.

 

رهایی

شعر ازسعید رضائی

 

دعا کن برایم به انفاس گرم

دعا کن برایم به شبهای سرد

دعا کن وفای به عهدت شبی

دعا کن به دیدار صبحت مرا مرهمی

همی یاد کن آن زمان از قفس

که یاد توام هرزمان هرنفس

دعا کن به باران و من تشنه اش

دعا کن به جوشی زند چشمه اش

چو از روح بر خاستی این سئوال

از آن بیت عدلش بیامد صلا

تو لبیک گفتی که این کار توست

همی عشق او در رگ و جان توست

شنیدم برایم دعا کرده ای

و از عمق جانت به دل کرده ای

از آن مستغاث و از آن مهربان

تو خلص ز سجنی رجا کرده ای

بدان یار من یاد من همرهم

تو ای مونس و غمگسار غمم

که سجن من و هم قفس این تن است

و یا بند من بند بند تن است

خلاصی به پرواز در کوی اوست

خلاصی نگاهی به چشمان اوست

از این پس دعا کن به انفاس گرم

از این پس دعا کن به شبهای سرد

که در کوچه اش من گدایی شوم

و یا نزد او چون غلامی شوم

که نالان و زاران شوم در رهش

بروبم به مژگان و اشکی همان خانه اش

دعا کن به آن یار یاری شوم

دعا کن به آن ماه روشن شوم

بگریم بزارم بگویم به او

که یاری است با من که عاشق بر او

تو یاری نما تا که او بر شود

به درگاه تو خوش ندیمی شود

دعا می کنم این دعا بهر توست

رهایی ز بندم از انفاس توست

الهی تو پرواز ده جان ما

در آن آسمان دلت جای ما

26/3/1389

 

Leave a Reply