کلامی کوتاه با وزیر محترم کشور

, , 3 Comments

 

تاکنشان

نمی‎دانم این فرضیهء ذهنی من تا چه حدّ صحیح است و تا چه حدّ ره به خطا می‎روم که بسیاری از رویدادهای به ظاهر بی‎اهمّیت را به اطّلاع شخص وزیر نمی‏رسانند، در حالی که مقام وزارت باید بر جمیع موارد و کلّیه اتّفاقات واقعه در دستگاهی که مسئولیت اداره‎اش را پذیرفته اشراف تامّ داشته باشد و اعمال و رفتار و گفتار یکایک مأموران زیر دستش را بشناسد و بداند و ببیند و به دانایی داوری کند و پاداش دهد یا هشدار که امور در مسیر صحیح جریان داشته باشد.

جناب وزیر  من هرگز قدم به بنای معظم وزارت کشور نگذاشته‎ام و هیچگاه با هیچ یک از افرادی که تحت هدایت شما به خدمت مشغولند روبرو نشده‎ام.  امّا سخن بسیار شنیده‎ام و از نزدیک شاهد رویدادهای بسیاری بوده‎ام که شاید هرگز به آگاهی شما نرسانده باشند. دو طبقه از بنای با عظمت وزارت کشور به امور امنیتی اختصاص یافته و البتّه افرادی که کاملاً به اوضاع امنیتی کشور آگاهی دارند در حجرات متعدّدهء آن به کار مشغولند. بگذارید حکایتی را برای شما بازگو کنم:

چندی قبل دو تن از افرادی که ظلمی بر آنها روا شده و فرماندار شهرستان بی‎اعتنایی پیشه کرده و ابداً به کار آنها رسیدگی نکرده بود، نامه‎ای در دست به این بنای عظیم مراجعه کردند.  در دروازهء ورودی، مردی با احترام آنها را پذیرفت و دلجویی کرد و وعدهء رسیدگی داد و در کمال محبّت آنها را به طبقات مربوطه، که در بالا به آن اشاره شد، رهنمون ساخت. امّا اسفا که این رفتار فقط نشان دادن در باغ سبز بود و بس. 

جناب وزیر، در نظر مجسّم فرمایید که خود شما با تظلّم‎نامه‎ای در دست، امیدی در دل، کلامی بر زبان، به مسئول مربوطه مراجعه نمایید و چنان شما را مورد عتاب و خطاب قرار دهد که چگونه جرأت می‎کنی بگویی بهائی هستی و به این مکان بیایی و بیان ظلم و بیداد بر تو رفته را بیان کنی؟ سپس به مسئول دبیرخانه امر کند که اصلاً نامهء شما را نگیرد و بدان وقعی ننهد و ابداً رسیدگی نکند.

جناب وزیر  ظلم ظلم است از هر نوع که باشد و از هر کس به هر کس روا شده باشد؛ و ظالم ظالم است هر عقیده و پنداری داشته و بر هر مسندی که تکّیه زده باشد و ستمدیده ستمدیده است به هر زبانی که با خدایش به تکلّم پردازد و به هر نحوی که او را بپرستد.  مگر نه آن که حضرت موسی از خداوند عتاب شنید که چرا بنده‌ای در کسوت شبانی را آزرده که به زبانی دیگر به ستایش و نیایش خدایش پرداخته؟ پس، از چه رو کارمندی، که اگر روزی مسند قدرتش را از او بگیرند، جز بنده‎ای همانند دیگر بندگان خداوند نیست، به خود اجازه می‎دهد، بر خلاف اظهارات مسئولین عالیرتبهء مملکتی، که هر کسی با هر عقیده‎ای در مقابل قانون برابر است با دیگران، به تظلّم شهروندی بی‎اعتنایی کند و بگوید که، “اصلاً از دیدن شما در این مکان مشمئز می‏شوم!” یا به خود آنقدر جسارت دهد که به ارباب رجوعی ستمدیده بگوید، “چگونه جرأت به خود داده‎ای قدم به این مکان بگذاری و دم از حقّ پایمال شده بزنی؟” و به این ترتیب خودش را در ظلم روا شده شریک گرداند و جناب وزیر را نیز، که به طور بالقوّه مسئولیت جمیع این گونه رفتارها را بر شانه‎های خود باید احساس نمایند، در آن مشارکت می‏دهد؟

جناب وزیر  فرد ستمدیده‎ای که به دایرهء امنیتی وزارت‎خانهء شما هدایت شده، برای تفریح و تفنّن نیامده که کارمند دایرهء مربوطه از دیدارش خشنود گردد یا ناخرسند شود. برای رفع ظلمی آمده که مسئول مربوطه را برای رسیدگی به آن در آنجا گمارده‎اید و به او اختیارات داده‎اید که افراد خاطی را هشدار دهد و از عمل خطا باز دارد نه آن که خود، به دلیل تعصّباتی که نابجا در دل جای داده، در خطای مزبور شریک شود و مُهر تأیید بر آن نهد.  مگر نه آن که “قلب المؤمن عرش الرّحمن”، پس آیا می‏توان قلبی را که باید عرش رحمن باشد با تعصّبات و کینه‎ها ملوّث ساخت؟  آیا خداوند، که خود را رحمن خوانده، و نسبت به جمیع افراد بشر، با هر عقیده و مسلکی، مهربانی می‏کند، تمایلی خواهد داشت در آن قلب تجلّی نماید و یا بارقه‎ای از شمس الطافش را بدان بتاباند؟ جناب وزیر مأموری که در بخش امنیتی وزارت‎خانه به خدمت مشغول است به داوری پردازد و قلبی که ملوّث به تعصّبات باشد نتواند به نیکویی داوری کند و رفع ستم نماید و این همه باری است سنگین بر دوش کسی که به تنهایی وظیفهء هدایت و مسئولیت کلّ مجموعه را به عهده دارد.  باشد که با اقدامات داهیانهء خود رفع مظالم فرمایید و افراد تحت امر خود را مأمور جوابگویی صحیح به ارباب رجوع کنید.

در خطّهء شمال، افرادی بی‎باک، بر منازل مردمان بتازند، و آنچه را که دارند، بی‎محابا به یغما بَرند و تنها دستاویز آنها اعتقادات مذهبی ایشان است و متفاوت بودن نحوهء پرستش خداوند. مگر نه آن که کشور وجدان مختصّ خداوند است و احدی را رُخصت آن نیست که بدان تعدّی نماید و تجاوز کند یا به بهانهء محتوای کشور وجدان به زندگی خصوصی افراد قدم نهد و در حضور این و آن به ضرب و شتم پردازد؟ پس از چه روی در بلاد شمالیهء کشور ایران چنین کنند و هیچ فریادرسی نیز نباشد و سپس حضرت امام جمعه را نیز بر بالای منبر وادار نمایند که اماکن کسب گروهی را که، هیچ خلافی را مرتکب نشده‎اند و فقط اعتقادی متفاوت دارند، به باد انتقاد گیرد که از چه روی در فلان نقطهء مرغوب قرار دارد و به نحوی به تحریک آحاد مردمان بیندازد و امنیت شهر را دچار مخاطره نماید؟  حتّی یکی از مأمورین وزارت کشور نیز، که واقف بود در دو خطّهء سمنان و مازندران بر بهائیان ستم روا دارند، در مواجهه با تظلّم‏کنندگان بهائی این مطلب را بر زبان براند.

جناب وزیر امیدوارم کسانی که طریق نصفت پیشه کرده و در سبیل انصاف و عدالت سالکند این مختصر کلام را به اطّلاع شما برسانند و آثار و شواهد اقدامات مجدّانهء شما به زودی ظاهر شود و سراپردهء دادگری در حوزهء تحت حاکمیت شما بر جمیع مملکت سایه افکند.

 

 

3 Responses

  1. farah

    2009/12/14 19:50

    khosh behaletun ke enghad khoshbinid ke fekr mikonid neveshtane ein mataleb taesiri bar ravye ein azizan mizare nababa beghole farmayesh hagh dar ghorane karimZARHOM FI KHAZEHEM YAL-ABUN

    پاسخ

Leave a Reply