«همنوایی»؛ شرط بهره‌مندی از حق تحصیل در جمهوری اسلامی

, , Leave a comment

منبع:‌ www.radiofarda.com

عرفان ثابتی

اومبرتو اکو، نویسنده و نظریه‌پرداز ایتالیایی، در مقاله «فاشیسم ابدی» می‌نویسد: «فاشیسم می‌تواند در نقاب معصومانه‌ترین چهره‌ها دوباره پدیدار شود. وظیفه ما این است که-هر روز و همه‌جا- نقاب از چهره‌اش برداریم و نمونه‌های جدیدش را افشا کنیم.»

در ۱۸ سپتامبر ۱۹۳۸، دولت فاشیست ایتالیا با تصویب «قانون نژادی» یهودیان را از حقوق اجتماعیِ خود، از جمله حق تحصیل در مدارس و دانشگاه‌ها، محروم کرد. هشتاد و یک سال بعد، وزیر آموزش و پرورش جمهوری اسلامی ایران در آستانه آغاز سال تحصیلیِ جدید اعلام کرد که «اگر دانش آموزان اظهار کنند که پیروان ادیان دیگری بجز ادیان رسمی کشور هستند و این اقدام آنها به نوعی تبلیغ محسوب شود، تحصیل آنها در مدارس ممنوع است.»

۲۴ سال پس از تصویب «قانون نژادی»، جورجو باسانی با نگارش رمان «باغ خانواده فینتزی کوتینی» (۱۹۶۲) توصیفی به‌یادماندنی از محرومیت اجتماعی یهودیان ایتالیا، به‌ویژه پس از تصویب «قانون نژادی»، ارائه داد. این رمان به لطف فیلمی که ویتوریو دسیکا بر اساس آن ساخت، جاودانه شد و جوایز گوناگونی از جمله خرس طلایی جشنواره برلین (۱۹۷۱) و اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی‌زبان (۱۹۷۲) را به دست آورد.

۲۶ سال پس از صدور مصوبه محرمانه شورایعالی انقلاب فرهنگی مبنی بر «برخورد نظام» با بهائیان به گونه‌ای که «راه ترقی و توسعه‌ی آنان مسدود شود»، محمد رسول‌اف در فیلم «لِرد» (۱۳۹۵) به بعضی از محرومیت‌های رسمیِ بهائیان ایران، از جمله اخراج آنها از مدارس، اشاره کرد و به‌رغم موفقیت در جشنواره‌های بین‌المللی، از جمله کسب جایزه اصلی بخش «نوعی نگاه» جشنواره‌ی کن، خشم و غضب نهادهای امنیتی و قضاییِ ایران را برانگیخت و پس از بازجویی‌های طولانی به اتهام «فعالیت تبلیغی علیه نظام» به محرومیت از فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی، ممنوعیت خروج از کشور و زندان محکوم شد.

چرا «همنوایی» در جمهوری اسلامی چنان اهمیت دارد که آیت‌الله خامنه‌ای مُهر تأیید بر سندی می‌گذارد که به صراحت می‌گوید بهائیان «در مدارس چنانچه اظهار نکردند بهائی‌اند ثبت‌نام شوند»؟ چرا در ایران ناهمنوایان از مشارکت در زندگیِ اجتماعی محروم می‌شوند؟

همان طور که راجر گریفین در کتاب «فاشیسم: مقدمه‌ای بر مطالعات تطبیقی فاشیستی» (۲۰۱۸) می‌گوید، در نظام‌های تمامیت‌خواه، سرسپردگیِ بی‌چون‌وچرا به ایدئولوژی حاکم را تنها در میان اقلیتی از اعضای جامعه می‌توان یافت اما فرصت‌طلبانی که به‌رغم فقدان درک کافی از ایدئولوژیِ مسلط و عدم تعهدِ عمیق به آن، خود را «مستبصر» و «متعهد» جلوه می‌دهند پرشمارترند. با وجود این، نباید از یاد برد که در چنین جوامعی اکثریت را نه فرصت‌طلبان بلکه توده‌های مردمی تشکیل می‌دهند که «بقا»ی خود را در گرو همنوایی با حکومتی می‌دانند که با آن «همدل» نیستند. کارگردانان نامداری همچون برناردو برتولوچی (در «دنباله‌رو»، ۱۹۷۰)، لویی مال (در «لاکومب، لوسین»، ۱۹۷۴) و ایشتوان ژابو (در «مفیستو»، ۱۹۸۱) چنین وضعیتی را در، به ترتیب، ایتالیای فاشیست، فرانسه ویشی، و آلمان نازی به تصویر کشیده‌اند.

فیلم برتولوچی اقتباسی از رمانی با همین عنوان (۱۹۵۱) به قلم آلبرتو موراویا است. شخصیت اصلی داستان، مارچلو، بی‌وقفه در پی چیزی است که «زندگی عادی» می‌شمارد اما در واقع او عادی بودن را با همنوایی همسان می‌پندارد. در نتیجه، دنباله‌روی از توده مردم و نظام حاکم او را از زندگی «اصیل» و ارائه پاسخی درست به پرسش‌های اخلاقی بازمی‌دارد.

به تعبیر گریفین، «خویشتن واقعیِ» همنوایان به «مهاجرتی درونی» تن در می‌دهد زیرا آنها به خاطر بقای خود و عزیزانشان به ورطه‌ی ریاکاری درمی‌غلتند و زبان به تحسین جهان‌بینی‌ای می‌گشایند که به آن اعتقاد ندارند. طُرفه اینکه، به قول گریفین، حروف اختصاریِ ثبت‌شده روی کارت‌ عضویت در حزب فاشیست ایتالیا، پ‌ان‌اف، معنایی جز عضویت «بنا به ضرورت خانوادگی» نداشت!

هواداران پروپاقرص هیتلر نیز به توده‌های مردمی که پس از پیروزی هیتلر در انتخابات سال ۱۹۳۳ به حزب نازی پیوستند، نگاهی تحقیرآمیز داشتند و آنها را پست‌تر از «معتقدان» حقیقی‌ای می‌شمردند که پیش از انتخابات آن سال به سِلک حامیان هیتلر درآمده بودند.

جیسون استنلی در کتاب «طرز کارِ فاشیسم: سیاست ما و آنها» (۲۰۱۸) می‌گوید «جوهره فاشیسم وفاداری به قبیله، هویت قومی، دین، سنت، یا، در یک کلمه، ملت است. اما بر خلاف نوعی از ملی‌گرایی که هدفش برابری است، ملی‌گراییِ فاشیستی، آرمان لیبرال دموکراتیک را طرد و نفی می‌کند؛ چنین ناسیونالیسمی در خدمت سلطه است، و هدفش قرار گرفتن در رأس سلسله‌مراتبِ قدرت و منزلت یا حفظ و نگهداری چنین جایگاهی است.»

در نظام‌های تمامیت‌خواه همنوایی چنان اهمیتی دارد که «بنا به دستور موسولینی، تصاویر رژه ناهماهنگ» سربازان ایتالیایی «از فیلم‌های خبری حذف می‌شد.» اما چنین حکومت‌هایی به همسانیِ رفتار قناعت نمی‌کنند و در پی تحمیل همسانیِ افکار و گفتار نیز هستند. تمامیت‌خواهان می‌گویند «آنانی که با ما فرق دارند به زندگی ما غنا نمی‌بخشند بلکه آن را تهدید می‌کنند و بنابراین باید از بین بروند.»

بیهوده نیست که آیت‌الله خمینی بر «وحدت کلمه» تأکید می‌کرد و با تهدید روشنفکران دگراندیش می‌گفت: «قدرت ملت را می‌توانید انکار کنید؟ این قدرت ملت است، متصل بشوید به این قدرت. ای قطره‌ها! به دریا متصل بشوید تا محفوظ باشید؛ والاّ مستهلک هستید و از بین می‌روید. ای افکار کوتاه!…به خود بیایید، یک قدری به اسلام فکر کنید…همین قلم‌هایی که آخوند را مرتجع می‌خواند و می‌نویسد یا ادراک ندارد و مطالعه در حالِ آخوند نکرده است و یا غرض دارد و قلم او اجیر است؛ اجرت می‌گیرد و می‌نویسد.» (روزنامه کیهان، شنبه ۲۴ شهریور ۱۳۵۸، صفحه آخر).

نظام جمهوری اسلامی مدعیِ نمایندگیِ انحصاریِ مردم ایران است. به عبارت دیگر، مسئولان این نظام خود را نه نماینده «بخشی» از مردم بلکه نماینده «همه» ایرانیان می‌شمارند. اما ایرانیان «ناهمنوا» کذب این ادعا را ثابت می‌کنند. آنان همچون خاری در چشم و استخوانی در گلوی حکومت ایران هستند. حال می‌توان فهمید که چرا جمهوری اسلامی بر تفتیش عقیده پا می‌فشارد و تحصیل بهائیان در مدارس و دانشگاه‌ها را مشروط به تقیه‌ می‌کند.

همان طور که واتسلاو هاول در «قدرت بی‌قدرتان» می‌گوید، لازم نیست که مردم واقعاً دروغ‌های حکومت‌های تمامیت‌خواه را باور کنند «اما باید چنان رفتار کنند که گویی باورشان دارند، یا دست‌کم در سکوت از کنارشان بگذرند یا پیش آنهایی که کار می‌کنند صدایش را درنیاورند… زیرا بدین ترتیب بر نظام صحه می‌گذارند، اطاعتشان را از نظام نشان می‌دهند، نظام را می‌سازند، و اصلاً خودِ نظام می‌شوند.»

نظام تمامیت‌خواه جمهوری اسلامی چهار دهه کوشیده تا بهائیان را برای دستیابی به حق تحصیل به همنوایی و تقیه وادارد اما بهائیان به دروغ تن در نداده‌اند و به تعبیر هاول، «با زیرِ پا گذاشتن قواعد بازی، اصلاً خودِ بازی را به هم زده»اند. آنها «دنیای ظواهر را که ستون اصلیِ نظام است در هم کوبیده»اند و «به همه نشان داده»اند «که زندگی در دایره حقیقت و واقعیت ممکن و مقدور است… اگر زیستن در چنبره دروغ، ستون اصلیِ نظام باشد، پس جای شگفتی ندارد که مهم‌ترین تهدید برای آن زیستن در دایره حقیقت و واقعیت باشد.» علت سرکوب شدید بهائیان را در همین امر باید جُست.

 

Leave a Reply